پست های پرطرفدار

۱۳۸۸ مرداد ۱۹, دوشنبه

اعترافات تلویزیونی و خوشحالی همه!!!

اظهارات عجیب مراتی مجری 20:30

مجری و مصاحبه گر سیما پس از جملات شدید اینترنتی و بسته شدن وبلاگهایش توسط مهاجمین کامنتی اقدامی عجیب کرد و نوشت : انتخابات" انتخاباتی که راست و دروغش بماند ولی .... به گزارش پایگاه خبررسانی عبرت ایمان مراتی مجری برنامه خبری 20: 30 سیما و مصاحبه گری که پس از جریان دادگاه اخیر در مقابل "ابطحی" و "عطریان فر" قرار گرفت ،پس از حملات شدید مهاجمین اینترنتی به وبلاگش و بسته شدن آن و در مقدمه وبلاگ جدیدش که باز نیز مورد حمله کامنت گذاران قرار گرفت و متحمل و فحش و ناسزاهای فراونی شد در اقدامی عجیب و بی سابقه دست به یک افشاگری ظریف زد و در اولین یاداشتش به نکات جالبی اشاره کرد و گفت :ابطحی مردی که تحمل زور و فشار را نداشت ایمان مراتی در نخستین مطلب وبلاگش با دستپاچگی و بدون رعایت برخی قواعد ادبیاتی نوشت : به نام خداوندی که جهان را برای انسان و انسان را برای آزادی در پرتو اندیشه های خود آفرید. در اول باید بگویم که این چند روزه وبلاگهای متعددی به نام من از طرف من باز شد که مطالبی که در آنها بوده هیچ ارتباطی به من نداشته و این دومین وبلاگم و اصلی ترین وبلاگم بعد از وبلاگ قبلیم است. این مطلبی را که مینویسم مربوط میشود به جریانات انتخاباتی و حواشی پس از آن و در این میان مظلوم واقع شدن ایمان مرآتی که بیشتر انگشتها به سوی او ختم شد. در این بیانیه قصد دارم گزارشی از اتفاقات این چند ماهه اخیر رو از دیدگاه خودم بیان کنم. ایران"ایرانی که 30 سال برای آن رنج و زحمت کشیده شد تا ایرانی باشد که حالا قدرت خاورمیانه محسوب میشود و حالا زنده بودن ایران منوط بر اتحاد مردمان آن است مردمانی که بیشتر آنان را جوانانی تشکیل میدهند که امیدان و آینده سازان این مرزو بوم هستند. انتخابات"انتخاباتی که راست و دروغش بماند ولی .... ابطحی"مردی که تحمل زور و فشار را نداشت. مرآتی"مردی که تنها منبع در آمدش خبر نگاری است تهیه خبر هایش گاه از روی علاقه است و گاه از روی ....... ؟!!!! منظور مراتی چه بوده است؟

۱۳۸۸ مرداد ۱۸, یکشنبه

همه چیز درباره احمد ابریشمچی مدیر عامل ایران نوکیا و ایراتل

ایشان حاج آقا "ابریشم چی" صاحب "نوکیا" در جمهوری اسلامی هستند. در ایران پشت پرده هستند اما در خاورمیانه مشهور.در جریان جنگ با عراق خیلی فعال بوده است. یعنی برای کمک به رزمندگان سرگرم واردات بوده است. خیلی هم خیرخواه است. یعنی صاحب چندین مرکز خیریه در سراسر کشور به نام امام هشتم، بویژه در قم و مشهد است. به مرد طلائی جمهوری اسلامی مشهور است اما خودش می گوید که همه وقتش صرف امور خیریه است!سالهاست که از رفقای آیت الله هاشمی شاهرودی ( رئیس قوه قضائیه ) کنونی و رئیس قبلی قوه قضائیه آیت الله محمد یزدی عضو کنونی شورای نگهبان است.نه فقط مدیر عامل شرکت "ایران نوکیا" بلکه "ایراتل" هم هست. خودش می گوید که در محافل مشاوره ای نظام حضور دارد و حتی رابطه ای نزدیک با مسئولین ارشد نظام دارد. او را "مرد بدون خط قرمز ایران " لقب داده اند. حاج آقا ابریشم چی از سرمایه داران مشهور خاورمیانه است.سعید ابریشم چی، پسر دایی نازنین حاج آقا ابریشم چی که گویا مدام در کار قرآن شناسی است، گاهی که وقت پیدا می کند مسئولیت امور خیریه نوکیا را برعهده می گیرد! البته آقا سعید هم خیلی گریزان از مظاهر مادی دنیاست!مدرسه و دانشگاهی را جدیدا در بیدگل ساخته که تلفیقی از معماری سنتی و مدرن است. حاج احمد ابریشمچی به گفته آقا سعید، با مسئولین نظام هم به دلیل پروژه های بزرگ مخابراتی(بخوانید وارد کردن سیستم های پیشرفته فیلترینگ و ....) در ارتباط نزدیک است. حاج احمد گاه در ویلای اختصاصی در شمال کشور که شهرکی بزرگ است قابل دسترسی و ملاقات است. هر سال، هنگام سال نو، اکثر اعضاء فامیل را به مدت یک هفته میهمان ویلای خود در حوالی محمود آباد می کند. نزدیک به دویست نفر در این مجموعه تفریحی جمع می شوند. در مجموعه تفریحی حاج آقا در محمود آباد گاه قاریان قرآن، گاه خدمتگذاران مردم و نظام، گاه معلولین کشور، میهمان ویژه حاج ابریشمچی اند.پیش از همه کارمندان ، در برج نوکیا حاضر می شود. هر گاه وقت می کند روی دین شناسی مطالعه می کند. (این اطلاعات از زبان سعید برادر زاده حاج ابریشمچی نقل شده است...ابریشمچـــــــــــــــــــــــــــیحاج آقا "ابریشم چی" صاحب "نوکیا" در ایران سالهاست که از رفقای آیت الله هاشمی شاهرودی ( رئیس قوه قضائیه ) کنونی و رئیس قبلی قوه قضائیه آیت الله محمد یزدی عضو کنونی شورای نگهبان است.نه فقط مدیر عامل شرکت "ایران نوکیا" بلکه "ایراتل" هم هست. خودش می گوید که در محافل مشاوره ای نظام حضور دارد و حتی رابطه ای نزدیک با مسئولین ارشد نظام دارد. او را "مرد بدون خط قرمز ایران " لقب داده اند. حاج آقا ابریشم چی از سرمایه داران مشهور خاورمیانه است. حاج احمد به گفته آقا سعید ابریشم چی برادرزاده ایشان، با مسئولین نظام هم به دلیل پروژه های بزرگ مخابراتی(بخوانید وارد کردن سیستم های پیشرفته فیلترینگ و ....) در ارتباط نزدیک است. حاج احمد گاه در ویلای اختصاصی است در شمال کشور که شهرکی بزرگ است قابل دسترسی و ملاقات است. هر سال، هنگام سال نو، اکثر اعضاء فامیل را به مدت یک هفته میهمان ویلای خود در حوالی محمود آباد می کند. نزدیک به دویست نفر در این مجموعه تفریحی جمع می شوند. در مجموعه تفریحی حاج آقا در محمود آباد گاه خدمتگذاران مردم و نظام، میهمان ویژه حاج ابریشمچی اند.
محمود آباد ، عید 1385 ، در ویلای حاج احمد.این آقا هم که تو عکس مشاهده می کنین پیام فضلی نژاد خواهر زاده ی حاج احمد غارتگر هست!وی یکی از دستیاران و معاونان قاضی سعید مرتضوی هست..

بوسيدن جاي پاي خامنه اي

اینان احمقانی هستند که در مراسم تنفیذ برجای پای خامنه ای بوسه میزنند.اینان همانهایی هستند که برشما تاخته اند و فرزندان ، خواهران وبرادران شما را به خون کشیده اند.برخامنه ای خرده نمیگیرم ...اما بر مجتهدین ،علما و روحانیون چه میگذرد که اینگونه بدعت گذاشته میشود و انسان را از اشرف مخلوقات به چنین جایگاهی رسانده اند...الله اکبر

برکناری سومین و چهارمین معاون وزارت اطلاعات

حامد ایرانی
در ادامه تصفیه حساب گسترده احمدی نژاد و قائم مقام منتخبش در وزارت اطلاعات با مدیران منصوب محسنی اژه ای، سومین و چهرمین معاون این وزارتخانه نیز برکنار شدند. پس از برکنار شدن حاج حبیب الله معاون فرهنگی و خزایی معاون ضد جاسوسی، روز گذشته منابع مطلع از انتشار خبر برکناری فیروزآبادی معاون فنی و منصوری معاون پارلمانی این وزارتخانه را منتشر کردند. در عین حال برخی منابع نیز از احتمال برکناری غریب به یقین معین معاون حفاظت این وزارتخانه خبر داده اند. خبر برکناری فیروزآبادی و منصوری و احتمال برکناری غریب الوقوع معین را سایت بازتاب نزدیک به محسن رضایی تایید کرده است. حسن یونسی فرزند وزیر اطلاعات در دولت خاتمی هم در یادداشتی در وبلاگ شخصی اش با تایید خبرهای فوق از تاثیر منفی این تغییرات در وزارت اطلاعات نوشته است: "از ابتدای تاسیس وزارت اطلاعات تا کنون چنین تصفیه حساب یکجا با انگیزه های سیاسی بی سابقه بوده که این نوع برخورد لطمات زیادی به مدیریت در این وزارتخانه وارد می کند." حسن یونسی در ادامه می نویسد: "شنیده های موثق حاکی از این است که تیم امنیتی با مدیریت ح.ط و ا.س و مشورت..... (که خود سابقه طولانی در این وزارتخانه داشته است) در حال اجرای این پروژه هستند و درصددند به آرزوی دیرینه برخی افراد و جریانها جامه عمل بپوشانند. آرزوی تبعیت وزارت اطلاعات و بدنه کارشناسی آن از جریانهای تند بیرونی آرزویی بود که در دوره مدیریت یونسی بر این وزارتخانه و موفقیت در استقلال این نهاد با مانع جدی روبرو شده بود". اشاره به "ح.ط" و "ا.س" به ترتیب به حسین طائب فرمانده فعلی نیروی مقاومت بسیج و احمد سالک از نمایندگان رهبری در اطلاعات سپاه و دبیر هیات عالی گزینش دولت احمدی نژاد است. پیش از این جمعی از كارشناسان مستعفی وزارت اطلاعات كه در پی حوادث اخیر در این وزارتخانه از سمت‌های خود كناره گیری كرده اند در نامه ای به معاون حفاظت اطلاعات وزارت اطلاعات هشدار داده‌ بودند كه با توجه به سرپرستی شخص احمدی‌نژاد، این نگرانی وجود دارد كه پرونده‌های اطلاعاتی و سوابق ضد امنیتی برخی از نزدیكان وی، به ویژه اسفندیار مشایی، علی سعید لو، حمید مولانا، محمدرضا رحیمی و محمدزاده از "بایگانی وزارت استخراج و مورد تعرض قرار گیرد." اخبار دیگر نیز مبنی بر اینکه مداخلات اطلاعات سپاه در امور وزارت اطلاعات و همچنین استخدام غیرقانونی برخی نیروهای سازمان اطلاعات استان تهران در یک تشکیلات جدید موازی موسوم به "اطلاعات تهران"، موجب استعفای تعدادی از پرسنل و معاونان مانند حبیب الله، معاون فرهنگی و خزاعی، معاونت ضد جاسوسی شده است در هفته های قبل منتشر شده بود.

مدرک تقلبی رئیس جمهور هم گندش درآمد

تابناک : يکي از بزرگترين ضعف‌هاي اين دولت و بالاخص شخص آقاي احمدي نژاد عدم صداقت با مردم و اتهام زني به افراد مختلف است در حالي عملکرد خود آنها بسيار بدتر بوده است. به عنوان مثال آقاي احمدي نژاد که خانم رهنورد را به دريافت مدرک جعلي متهم مي‌کنند بهتر نيست در مورد مدرک خودشان موارد زير را توضيح دهند:(لازم به توضيح است که تمام علم و صنعتي‌هاي ان موقع مي‌دانند که انموقع او با رانت طائب رييس وقت دانشگاه که احمدي نژاد مسئول دفتر او بود دکتري را بدون کنکور شروع کرد.) ۱) در سايت دانشگاه علم و صنعت ايران (http://www.iust.ac.ir/find.php?item=32.6083.7131.fa) که آقاي احمدي نژاد فارغ التحصيل آنجا بوده و اکنون عضو هيئت علمي دانشکده مهندسي عمران آنجاست، سال دريافت مدرک دکتري ايشان 1376 عنوان شده است. اين در حالي است که ايشان طي سالهاي 1376-1372 استاندار اردبيل بوده‌اند. به راستي ايشان حين استانداري در مقطع دکتري تحصيل مي‌کرده‌اند. ايشان که ادعا دارند در زمان استانداري روزانه بيش از 18 ساعت به مردم خدمت مي‌کردند. آنان که دانشجوي واقعي دکتري در کشور هستند مي‌دانند که براي تحصيل در اين مقطع چقدر بايد زحمت کشيد و وقت گذاشت. پس بهتر است ايشان مشخص کنند به راستي کي به اين مهم پرداخته‌اند؟ ۲) از جمله تعهداتي که پس از قبولي يک دانشجو در دانشگاه‌هاي کشور در مقاطع تحصيلات تکميلي از وي گرفته مي‌شود (لااقل در دانشگاه علم و صنعت که اينجانب دانشجوي آن بوده ام خود و بقيه آن را امضا کرده ايم) حضور تمام وقت دانشجو در دانشگاه و نپرداختن به کار غير توسط وي است. حال سوالي که مطرح مي‌شود اين است که چگونه آقاي احمدي نژاد هم دانشجوي مقطع دکتري بوده‌اند و هم استاندار؟ توضيح اينکه متوسط تحصيل در دوره دکتري در رشته‌هاي فني در کشور حدود 5 سال است که براي آقاي احمدي نژاد حد فاصل سال‌هاي 1376-1371 مي‌شود که ايشان 4 سال از اين مدت را استاندار بوده‌اند. 3)مورد ديگري که شايد بتواند به روشن تر شدن برخي ابهامات پرونده تحصيلي ايشان کمک کند، استاد راهنماي ايشان در مقطع دکتري است. استاد ايشان آقاي دکتر بهبهاني، وزير کنوني راه بوده‌اند. نقل مي‌کنند که روز دفاع از پايان نامه به گفته يکي از داوران ايشان در جلسه‌اي در اردبيل بوده و دکتر بهبهاني (استاد راهنماي ايشان)اعلام مي‌کند که آقايان شما که احمدي نژاد را مي‌شناسيد همه مي‌گويند بله و ايشان مي‌گويد پس صلوات بفرستيد و همه مي‌فرستند. بدون دفاع هيات ژوري پايان نامه را تصويب مي‌کنند بعداً اين مسئله به دکتري صلواتي معروف شد(نقل به مضمون از دکتر شيرزاد در روز انلاين). اصل پايان نامه اصلاً کپي از چند مقاله بوده است. توجه به سوالات بالا و نيز سمتهايي که دکتر بهبهاني در دوره مديريت آقاي احمدي نژاد در شهرداري (معاون شهردار) و دولت (وزير راه) داشته‌اند شايد بتواند کمي به روشن تر شدن موضوع کمک کند.. آيا اينها براي تشکر از مرحمت استاد در طي دوران غيرحضوري تحصيل نيست؟

دفاع از نظام اسلامی به هر وسیله؟!!

این مقاله روزهای گذشته در سایت تابناک منتشر شده بود. ولی هنوز هم خواندنش خالی از لطف نخواهد بود. باید به جرات و جسارت قلم محمد مطهری ـ فرزند کوچک استاد مطهری ـ احسنت گفت که چنین صریح و بی‌پروا نظرش را بیان کرده، همان‌گونه که پدرش نیز اینچنین بود.
به جرأت می‌توان گفت که قاطبه افراد غیرمغرضی که در سی سال گذشته با انقلاب قهر کرده‌اند، به دلیل یک واژه سه حرفی بوده است: «ظلم». این افراد، یا ظلمی بر خودشان رفته و فریادرسی ندیده‌اند، و یا ظلمی آشکار در حق یک فرد ـ مانند آنچه در جریان بازجویی وحشتناک بر همسر سعید امامی رفت ـ شاهد بوده‌اند، ولی هر چه به انتظار نشسته‌اند آب از آب تکان نخورده است. درد و سخن در این زمینه بسیار است؛ تنها به ذکر چند نکته بسنده می‌کنم. 1. دفاع از یک نظام اسلامی با توسل به شیوه‌های غیراسلامی و بلکه غیرانسانی، همان قدر موفقیت آمیز است که کسی بخواهد با شرابخواری از سنت نبوی پاسداری کند. برخی رفتارها مخصوصا با بازداشت شدگان وقایع اخیر و خانواده هایشان گواهی می‌دهد که گروهی پرنفوذ ـ که حفظ آبرویشان تضمین شده است ـ برای اینکه به خیال خودشان چشم فتنه را در بیاورند مجاز به هر نوع ظلمی هستند حتی اگر چیزی از آبروی انقلاب و امام باقی نگذارند. 2. به نظر می‌رسد که در کشور ما همه مسائل، جز یک مسأله، قابل چشم پوشی و یا اهمال است حتی آنجا که پای یک حکم اسلامی و یا روحانیت در میان باشد. آن استثنا آنجاست که مساله، نام «امنیتی» به خود بگیرد، به طوری که تقاضای اجرای عدالت در مورد یک مساله امنیتی از سوی هر کس، مساوی است با همسو خوانده شدن با اسرائیل. به همین دلیل است که برای آزرده نشدن برادران اروپایی حکم قطع دست سارق (در شرایط خاص) که در قرآن هم آمده اجرا نمی‌شود و حتی در مورد اعدام شروران متجاوز به عنف به کودکان و نوامیس مردم به خاطر اعتراض کشورهای غربی کوتاهی صورت می‌گیرد (چون این مسائل «امنیتی» نیست و بنابراین می‌توان کوتاه آمد)، اما در مورد مرگ افرادی چون زهرا بنی یعقوب در زندان اگر تمام آبروی اسلام و نظام و انقلاب هم فدا شود مسأله‌ای نیست چون پای دردانه‌های امنیتی در میان است. باز از همین روست که فیلم «مارمولک» با اینکه شائبه به ملعبه درآمدن روحانیت را داشت از سوی کارشناسان امنیتی بی اشکال اعلام شد اما فیلم «به رنگ ارغوان» که در مورد یک مأمور امنیتی است به خاطر ممانعت آنان جواز نمایش نمی‌گیرد. 3. هنوز پس از سی سال معلوم نیست که وظیفه نخبگان و مردم در قبال ظلمهای مشهود در نظام اسلامی چیست؟ من نمی‌دانم که چرا باید درباره رابطه میان جمهوریت و اسلامیت صدها کتاب و مقاله نوشته شود اما موضوع مهمی مانند وظیفه مسئولان، علما و مردم در قبال ظلمها در یک نظام اسلامی، مورد توجه قرار نگیرد؟ حضرت امام (ره) در وصیتنامه خویش در مورد ترویج فساد چنین هشدار دادند که «مردم به دستگاه‌های مربوطه رجوع کنند و اگر آنان کوتاهی نمودند، خودشان مکلف به جلوگیری هستند». البته به مخیله امام هم خطور نمی‌کرد که بتوان برخی افراد بازداشتی در جمهوری اسلامی را به بهانه شرایط امنیتی، بدون محاکمه مستقیما از اتاق بازجویی روانه قبرستان کرد و الاّ چه بسا امام در وصیت نامه خود راه حلهایی در این مورد ارائه می‌داد. 4. افراد بازداشت شده حتی اگر مرتد و منافق و محارب هم بودند نباید با خانواده هایشان چنین رفتار می‌شد. این دیگر چه صیغه‌ای است که وقتی کسی بازداشت می‌شود افراد خانواده اش باید گاهی تا چند هفته سراسیمه در بیمارستانها و پزشکی قانونی سرگردان باشند و یا در اطراف زندانها تنها برای گرفتن کوچکترین اطلاعی از محل نگهداری آنان ضجه زده و التماس کنند و کسی پاسخگو نباشد و نهایتا منتظر تماس یک فرد ناشناس بمانند؟ (مگر آنکه قصدی در تکثیر مخالفان نظام در میان باشد). در مقابل، وقتی گروهی از نمایندگان مجلس، در سایت خود از خانواده‌های بازداشت شدگان می‌خواهند به آنان مراجعه کرده شاید بتوانند آنها را در پیداکردن عزیزانشان یاری کنند بلافاصله آن سایت فیلتر می‌شود! آیا این همان "آزادی تقریبا مطلق" در ایران است که چندی پیش رئیس جمهور در جواب خبرنگار خارجی از آن سخن می‌گفت؟ داستان مکرر چگونگی رفتار با خانواده‌های جان باختگان و تعهدات اجباری هنگام تحویل جنازه از جمله اینکه «هیچ شکایتی نداریم»، خود حکایت جانسوز دیگری است. 5. عمل به قانون هم مثل خیلی چیزهای دیگر جناحی شده است. خلاف قانون، فقط این نیست که کاندیدایی به حکم شورای نگهبان تمکین نکند. نمی‌شود در این مورد فریاد را به عرش رساند اما در قبال هرگونه رفتار غیرقانونی با مردم معترض ـ که با اندک محبتی می‌توانستند قاطبه آنان را جذب کنند ـ سکوت کرد. چنانکه پیش از این نیز گفته ام اگر نظام ما با برخی از آنچه تحت لوای «حفظ نظام» صورت می‌گیرد سقوط نکند بسیار بعید است که با عامل دیگری، حتی حمله نظامی از پا درآید. 6. میان «جمع کردن» یک بحران با «حل کردن» آن تفاوت بسیار است. اولی از کسانی برمی آید که به هر مساله تنها به دید امنیتی می‌نگرند و دومی کار افراد بصیر و دلسوزی است که دیدی جامع به مسائل داشته و راه حلهای امنیتی را آنهم بدون وقوع هیچ ظلمی آخرین گزینه می‌دانند نه اولین گزینه. با ظلم می‌توان یک مسأله را جمع کرد اما نمی‌توان آن را حل کرد. در یک نظام مردمی همیشه راه حل غیر امنیتی مقدم و بسیار کارساز است. روشن نیست افرادی که خود را «دشمن شناس» می‌دانند چگونه درباره این کارخانه‌های بزرگ ضد انقلاب سازی که حتی از به کام مرگ فرستادن فرزند یک مقام مسئول در بازداشتگاه هم ابایی ندارند، از رد پای دشمن در بازداشتگاهها سخن به میان نمی‌آورند؟ به راستی کسانی که با فرزند یک مقام مسئول این می‌کنند با جوانان بی نام و نشان چه می‌کنند؟ این را هم باید اضافه کرد که ما امروز «دشمن شناس» خودخوانده زیاد داریم. عده‌ای توجه ندارند که به ویژه در هنگام بحران‌ها، دشمن‌شناسی تنها از معدود افراد بصیر، عالم و متقی بر می‌آید و نباید اجازه داد یکی با دسترسی به شنود، دیگری با خواندن چند بولتن محرمانه، سومی برای تسویه حساب‌های شخصی، چهارمی با تفسیرهای سودجویانه تحلیل‌های بیگانگان و پنجمی برای خودشیرینی یا شهوت پست و مقام، خود را «دشمن شناس» جا بزنند. این به اصطلاح دشمن شناسان، که اخیرا آیت الله استادی گروهی از آنان را به نقد کشید، به دلیل قضاوت بر اساس جناح بازی ـ که به عقیده من نوعی شرک است ـ عملا بسیاری از طرفداران واقعی انقلاب اسلامی، از مردم عادی گرفته تا دیگران را نه تنها از انقلاب که گاهی از اسلام هم بیزار کرده و می‌کنند و در عمل ولو با نیت خیر، خیانتی را انجام می‌دهند که از هیچ دشمنی بر نمی‌آید. 7. کسی نمی‌تواند خود را پیرو ولایت فقیه بداند و در عین حال در مورد ظلمهایی که نهایتا کل نظام اسلامی را به نابودی خواهد کشاند بی تفاوت بماند، مگر آنکه پیامبر (ص) را ـ نعوذ بالله ـ دروغگو بپندارد. به فرموده پیامبر (ص)، ظلم یک حکومت را نابود می‌کند و حتی کفر چنین اثری ندارد. بنابراین هر کس نسبت به رهبر انقلاب ارادت بیشتری دارد باید نسبت به ظلم به مردم که در واقع، خطری است که رهبری و کل نظام را تهدید می‌کند بیشتر فریاد بزند. کسی که در شرایط فعلی تنها دم از اطاعت از رهبری می‌زند و در عین حال بر این ظلم‌ها چشم می‌بندد چاپلوس رهبری است نه مطیع و مرید او. چه اتفاقی باید بیفتد که قاطبه علما که خود نیز برای استقرار و دوام نظام زحمتها کشیده‌اند فارغ از جناح بندیها و دعواهای انتخاباتی در مقابل این ظلمها واکنش جدی نشان دهند؟ آیا برای مردم قابل قبول است که برای فوت یک عالم دست چندم ـ که البته تکریمشان واجب است ـ چندین اطلاعیه از سوی علما در کمتر از 24 ساعت صادر شود ولی برای مرگ چند جوان در بازداشتگاه‌هایی که هیچ کس مسؤولیت آن را نمی‌پذیرد سکوت پیشه شود؟ نقش روحانیت در نظام اسلامی تملق گویی نسبت به نظام نیست، بلکه همان طور که شهید مطهری تاکید داشت ـ و البته تا حد زیادی مغفول ماند ـ رویکردی نظارتی و منتقدانه با تکیه بر عدالت است. در اینجا ذکر دو مطلب لازم است. اول آنکه آنچه گفته شد، نه به معنای نادیده گرفتن خدمات قاطبه دست اندرکاران امنیت کشور است که بدون توسل به ظلم، خدمات زیادی برای مردم انجام داده و می‌دهند و نه به معنای عدم لزوم مجازات سنگین برای آشوبگران واقعی که بسیار هم اندک بوده‌اند. دیگر آنکه راه حلهایی از قبیل تشکیل چند کمیته رسیدگی ـ که متاسفانه تا قبل از کشته شدن فرزند یکی از مسئولان صورت نگرفت ـ اگر قرار است نهایتا به تهیه چند گزارش «خیلی محرمانه» و ارسال آن برای مسئولان بینجامد، هیچ کمکی به باور مردم به مقابله جدی با این فجایع نخواهد کرد و شاید تشکیل ندادنش مفیدتر باشد زیرا برای مردم امید واهی ایجاد می‌کند. روشن است که مرحوم محسن روح الامینی تنها مقتول مظلوم نبود گر چه اکثر صداها تنها پس از مرگ او درآمد. ما به جز چند نام دیگر مانند سهراب و اشکان نشنیده‌ایم، اما آنچه مسلم است هر کس به ظلم کشته شده باشد در قیامت کبری با کفن خونین راه را بر مسببان و نیز سکوت کنندگانی مانند نویسنده خواهد بست. به سبب سیاست خبری موجود، کسی نمی‌داند آیا مثلا آنچه در مورد افراد بی‌کسی مانند «ترانه موسوی» دهان به دهان می‌گردد راست است؟ خانواده وی که ظاهرا در اطراف مسجد قبا دستگیر شده به کجا باید مراجعه کنند؟ متأسفانه سیاست خبری رسانه ملی هر خبری را باورپذیر کرده است. آیا رسانه ملی در مورد آنچه بر او گذشته است خبر موثقی خواهد داد و در صورت اثبات جرم، مجرمین را معرفی خواهد کرد؟ اگر چنین باشد امیدی به عدم تکرار اینگونه فجایع هست اما به نظر می‌رسد این رسانه، فعلا موظف به رصد کردن ظلم در جهان به جز ایران است آنهم در مورد کشورهایی که با ایران مشکل سیاسی دارند. شربینی که توسط یک «شهروند» آلمانی در یک کشور سکولار کشته شد و در بیش از 200 بخش خبری در کشورمان از او یاد شد بسیار مظلوم بود، اما آیا یک جوان ایرانی که در یک اعتراض آرام خیابانی دستگیر شده و بعد جنازه اش در سانسور کامل خبری ـ آن هم در کشوری که خود را پرچمدار استقرار عدالت در جهان می‌داند ـ از بازداشتگاه بیرون می‌آید صدها بار مظلومتر از شربینی نیست؟ اینکه بیگانگان در حوادث اخیر دست داشتند یا نداشتند، نقشه قبلی یا انقلاب مخملی در کار بود یا نبود، نظام در خطر بود یا نبود، مسبب اولیه و ثانویه این بود یا آن، اینها بر فرض صحت، هیچ‌کدام مجوز سر سوزنی ظلم به کسی نمی‌شود. در اسلام رعایت عدالت نسبت به قاتل امیر المؤمنین (ع) هم واجب است.

از هم اکنون برای تسخیر سبز نماز جمعه 23 مرداد هاشمی رفسنجانی آماده شویم

بر اساس روال حاکم بر نماز های جمعه قاعدتا ۲۳ مرداد روز اقامه نماز جمعه توسط هاشمی رفسنجانی خواهد بود. و جنبش سبز از هم اکنون باید به فکر تسخیر میلیونی این نماز جمعه باشد چرا که حضور ما هم ‍ حامل این پیام برای رهبر خواهد بود که ما از عدم حضور هاشمی در مراسم تنفیذ و تحلیف حمایت میکنیم و در این جنگ قدرت در بدنه نظام پشت سر هاشمی هستیم و دومین دست آورد این حضور تشکیل اجتماع میلیونی دیگری خواهد بود که به مراتب هزینه آن از سایر تظاهرات ها کمتر خواهد بود و امکان سرکوب آن تقریبا صفر است و میتوان شعار های جنبش را دیگر بار در پایگاه سیاسی و مذهبی حکومت فریاد کرد و به گوش حاضرین در نمازجمعه رساند و به احتمال قوی این بار حکومت تعداد بیشتری از نیروهای حود را وارد صحنه خواهد کرد بر همین اساس حضور ما نیز باید از دفعه قبل بسیار بیشتر باشد تا حضور نیروهای حکومتی و بسیجی را حنثی کنیم. از حالا میتوان اطلاع رسانی را آغاز کرد و همینطور این بار نیز از رییس جمهور موسوی و مهدی کروبی بخواهیم اعلام کنند که در نماز جمعه هاشمی حاضر خواهند شد و حتی اگر برنامه تغییر کرد و رهبر خود به نماز جمعه آمد بازهم حضور میلیونی ما میتواند جواب محکمی برای رهبر داشته باشد. پس از همین حالا به فکر جمعه ۲۳ مرداد باشیم.
نمیدانم شما هم یادتونه یا نه. احمدی نژاد توی اون مناظره ی تلویزیونی در برابر چشم میلیون ها نفر اندماغش را با دستش پاک کرد و آنرا جویید!تازه فیلمش هم هست.بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم کل ولیک الفرج و العافیه و النصر. دشمنان این ملت علیه اندماغ این دولت تهاجم بی‌سابقه‌ای را شروع کرده‌اند. اینها چشم ندارند پیشرفت این ملت را ببینند. آنها خودشان اندماغشان را با آستین لباس شان پاک میکردند. ما آمدیم همه این کارها را تعطیل کردیم. گفتیم هرکه میخواهد دماغش را پاک کند باید در چارچوب نظام باشد و ریخت و پاش نکند. من خودم بعنوان رئیس دولت بارها در سفرهای استانی این کار را کردم و مردم هم استقبال کردند. مدارکش هم هست.من تعجب میکنم از این آقایون که به این کار ما اعتراض میکنند. الان این کار ما در سطح جهان مطرح است و دانشگاهها از سراسر جهان زنگ میزنند تا از آن الگوبرداری کنند.من خودم وقتی رفتم نیویورک٬ توی خیابون که داشتم میرفتم چشمم به یک کودک امریکایی افتاد که در بغل مامانش بود و اندماغش راه افتاده بود آمده بود توی دهنش و داشت آنرا مزه مزه میکرد. همینکه ما را دید به زبان اسپانیایی با صدای بلند میگفت: مموت! مموت!خب ببینید اینها همه دستاوردهای این دولته. دستاوردهای همین ملته. و نشان میدهد مدیریت این کشور بطور علمی اداره شده و همینطور الکی نیست.من اینجا یک نمودار دارم در مورد نرخ رشد اندماغ در این دولت و دولتهای قبلی. ببینید . شاخص اندماغ در دولتهای قبلی یکذره بوده ولی مال ما اووووه. ماشالله! ببین تا کجا میره. خدا بده برکت!

عبدالله مومنی در اوین، کاهش ۲۰ کیلو در ۵۰ روز حاصل شکنجه های دردناک

عبدالله مومنی، سخنگوی سازمان دانش آموختگان (ادوار تحکیم وحدت)، 45 روز پیش در حالی در دفتر ستاد شهروند مهدی کروبی بازداشت شد که به گفته شاهدان عینی، ماموران امنیتی او رابا خشونت هر چه تمام تر و ضرب و شتم شدید و بدون ارائه هیچ حکمی با خود بردند، اکنون اما با گذشت 45 روز زندان، وی نزدیک به 20 کیلو وزن کم کرده و تعادل روحی و جسمی اش را از دست داده است. به گزارش روزآنلاین، همسر وی که دیروز با وی ملاقات داشته از این وضعیت نگران‌کننده با روز سخن گفته است. همسر، برادر و فرزندان عبدالله مومنی روز گذشته در زندان اوین با او در حالی دیدار کردند که این فعال دانشجویی نه قدرت تکلم داشت و نه قدرت راه رفتن. فاطمه آدینه وند، همسر مومنی که به شدت نگران و ملتهب بود به روز گفت: بچه‌های من اصلا آقای مومنی را نشناختند و به شدت از دیدن او شوکه شدیم.وی می‌افزاید: از زندان اوین او را با ماشین سبز رنگی آوردند؛ از ماشین که پیاده شد اگر من و برادرش او را نمی‌گرفتیم می‌افتاد. حتی نمی توانست یک قدم راه برود. کمک کردیم و وارد اتاق ملاقات شدیم. همسر مومنی با بیان اینکه "آنچه که می‌دیدیم را باور نمی‌کردیم" توضیح می‌دهد: ریش و موهای عبدالله بلند شده و کاملا به هم ریخته و صورتش از فرط لاغری به شدت سیاه شده، زیر چشم‌ها گود رفته و کبود بود.خانم آدینه‌وند می‌افزاید: صدای عبدالله به شدت لرزان بود و اصلا قدرت حرف زدن نداشت و بچه‌ها از دیدن وضعیت او به شدت ترسیده و فقط گریه می‌کردند و مدام می‌پرسیدند چه بلایی سر بابا اومده؟ به گفته او عبدالله مومنی تعادل روحی و روانی نداشت و فقط احوالپرسی می‌کرد و مدام می‌گفت "جای من خوب است". خانم آدینه وند با بیان اینکه "اگر جای او خوب است پس چرا به این شکل درآمده" می‌افزاید: تنها چیزی که عبدالله گفت این بود که دو روزست روزه ام. ما دیگر هیچ چیزی از او نشنیدیم.وی با بیان اینکه همسرش همچنان در انفرادی است و بازجویی او تمام نشده می‌گوید: همسرم شدیدا تحت فشار روحی و جسمی و شکنجه است و نزدیک 20 کیلو وزن کم کرده است. خانم آدینه وند تاکید می‌کند: آن کسی که امروز دیدیم اصلا عبدالله مومنی نبود؛ فقط یک پوست و استخوانی بود که تعادل روحی و روانی و قدرت حرف زدن وایستادن و راه رفتن نداشت. هیچ چیزی از عبدالله نمانده است. به گفته همسر مومنی این ملاقات فقط ده دقیقه و در حضور بازجوی این فعال دانشجویی صورت گرفته و بازجو با قرار دادن ضبط صوتی روی میز تمام مکالمات را ضبط کرده است.همسر مومنی با بیان اینکه "بچه‌ها شوکه شده و ترسیده‌اند" می‌گوید: از وقتی برگشته‌ایم بچه‌ها فقط در حال گریه کردن هستند و نگران پدرشان که چه اتفاقی افتاده و نمی‌توانیم آنها را آرام کنیم. وی با انتقاد شدید از وضعیت همسرش می افزاید: امروز که گریه بچه‌ها و وضعیت عبدالله را دیدم به بازجو گفتم آیا این حق ماست در زندگی که 5 شهید داده‌ایم و عزیزانمان رفته اند تا ما در آرامش زندگی کنیم؟ اکنون با این آدم چه کرده‌اید؟ چه بلایی سر او آورده‌اید؟بازجوی مومنی هیچ پاسخی نداده و زود ملاقات را به پایان رسانده و مجددا مومنی را با ماشین سبز برده‌اند. خانم آدینه وند می‌گوید: یکبار صدام زندگی مرا نابود کرد و شوهرم رفت و شهید شد که بچه های این مملکت و ما در آرامش زندگی کنیم. امروز با دیدن عبدالله در آن وضعیت، باز صدام جلوی چشمان من زنده شد. چیزی از عبدالله من نمانده و من متاسفم که اینها مدام دم از عدالت می‌زنند و اینگونه رفتار می‌کنند.خانم مومنی که به شدت نگران و ملتهب است، توان صحبت بیش از این را ندارد. روز سه شنبه نیز عبدالله مومنی را مجبور کرده بودند با همسرش تماس گرفته و از او بخواهد هیچ گونه مصاحبه و اطلاع رسانی درباره او انجام ندهد. در این تماس تلفنی مومنی با لحنی به شدت عصبی و صدایی لرزان از همسرش خواسته بود: "به جای مصاحبه درباره پرونده و وضعیت من، به بچه داری بپرداز."از سوی دیگر همسر مومنی روز دوشنبه خبر از تماس تلفنی این فعال سرشناس دانشجویی داده و گفته بود: صدای او به قدری ضعیف و بریده بود که در کلام اول او را نشناختم. او در جملات کوتاه و بریده بریده خود تصریح کرد که در زندان انفرادی و زیر فشار شدید بازجویی است.فاطمه ادینه‌وند با بیان اینکه "این اولین بار نیست که عبدالله مومنی بازداشت و زندان انفرادی را تجربه می‌کند اما لحن صدای او و نحوه صحبتهایش نشان می داد که شدیدا تحت فشار قرار دارد"، نسبت به زیر فشار بودن فعالان سیاسی برای اعتراف ساختگی هشدار داده و گفته بود: "من در پایان تماس تلفنی به عبدالله تاکید کردم که مبادا از قرص‌هایی که به آقای ابطحی دادند و او را مجبور به اعتراف ساختگی کرده‌اند بخورد."این مصاحبه چنان بازجوها را به هراس انداخت که این زندانی را که بیش از 50 روز است در انفرادی و در شرایط ایزوله کامل و تحت شدیدترین فشارهای روحی و جسمی قرار دارد مجبور کردند با همسرش تماس بگیرد و با عصبانیت از او بخواهد هیچ گونه مصاحبه و پیگیری در باره پرونده و وضعیت او انجام ندهد.

علی مطهری: متخلفان بازداشتگاه کهریزک باید با اسم و عکس به مردم معرفی شوند

علی مطهری تاکید کرد: «متخلفان بازداشتگاه کهریزک باید مجازات شوند نه اینکه مانند قضیه قتل‌های زنجیره‌ای و حوادثی مانند قتل زهرا کاظمی و زهرا بنی‌یعقوب مشخص نشود که با افراد خاطی برخورد شد یا نه.» این عضو فراکسیون اصولگرایان در جمع خبرنگاران پارلمانی و در پاسخ به سؤالی مبنی بر اینکه آیا بیانیه احمدی‌مقدم درباره برخورد با متخلفان بازداشتگاه کهریزک کفایت می‌کرد؟، اظهار داشت:«خیر این بیانیه کفایت نمی‌کرد؛ افراد خاطی باید با اسم و رسم و نام و نام خانوادگی و حتی عکس‌شان در صدا و سیما و مطبوعات به مردم معرفی و محاکمه شوند.» وی با بیان اینکه مجازات متخلفان کهریزک باید مشخص و به اطلاع مردم برسد، تاکید کرد:«باید ترتیبی اتخاذ شود که مردم مطمئن شوند مجازات این افراد انجام می‌شود، نه اینکه مثل قتل‌های زنجیره‌ای و حوادثی مثل قتل زهرا کاظمی و زهرا بنی یعقوب معلوم نشود که افراد خاطی مجازات شدند یا نه، بلکه مساله باید شفاف باشد.» مطهری در پاسخ به سئوالی در مورد برخی شایعه‌ها در مورد مرگ ترانه موسوی در حوادث پس از انتخابات و تکذیب این خبر، تصریح کرد:«اخیرا شنیدم که پلیس امنیت اعلام کرده که خانمی به همین نام و عکس در هلند زندگی می‌کند، من اطلاعاتم کافی نیست اما مساله این خانم هم باید روشن شود.» وی ادامه داد:«باید مشخص شود آیا این خانم که گفتند چنین حادثه‌ای برای او رخ داده همان است که در هلند زندگی می‌کند یا احیانا شخص دیگری است.» مطهری در پاسخ به این سئوال که آیا سکوت مسئولان در مورد حوادث پس از انتخابات و کشته‌شدگان در درگیری‌ها منجر به رواج شایعه و استفاده سوء از این فضا نمی‌شود، گفت:«در آنجا که شبهه‌ای مطرح است و سئوالی مطرح می‌شود مسئولان باید پاسخگو باشند.مقامات باید پاسخگوی شائبه‌ای که در رسانه‌ها یا بین مردم مطرح می‌شود، باشند و توضیح دهند.» وی در خصوص عملکرد کمیته‌ای که از طرف مجلس برای بررسی حوادث پس از انتخابات تشکیل شده و عدم همکاری با این کمیته و اطلاعات ناکافی اعضای آن گفت:«این کمیته ضعیف عمل کرده و باید جدی‌تر کار خودش را ادامه دهد.» نماینده تهران خاطر نشان کرد:« این کمیته به صرف دادن گزارش محرمانه به مقامات کشور اکتفا نکند و تا زمانی‌که مجرمان معرفی و مجازات نشدند به کار خودش ادامه دهد.»

زندانی به دارو نیازی ندارد و شیر و ماست برای وی کافیست!

مریم ضیایی آزاد با گذشت قریب به شش ماه از زمان بازداشت و با تشدید و گسترش عوارض بیماری ام اس به توجه و مراقبت پزشکی نیاز جدی دارد. این زندانی 51 ساله که اسفند ماه سال گذشته دستگیر شده کمان در زندان اوین نگهداری می‌شود. مریم ضیایی سال گذشته پس از آن که برای مرتبه‌ی دوم جهت دیدن فرزندان خود در پایگاه اشرف به عراق رفته بود، بازداشت و سه ماه در سلول انفرادی نگهداری شد. اتهام وی در کیفرخواست صادره از سوی شعبه 16 دادگاه انقلاب اسلامی محاربه عنوان شده است. وی علاوه بر ام اس به آرتروز شدید، نارسایی کلیوی و پوکی حاد استخوان مبتلا و از امکان دسترسی به داروهای شخصی محروم است. وی برای توقف روند پوکی استخوان خود محتاج کلسیوم مایع است، حال آن که پزشک بهداری بند 209 اوین در پاسخ به تحویل داروهای مورد نیاز به زندان گفته: زندانی به دارو نیازی ندارد و شیر و ماست برای وی کافی‌ست. نسرین ستوده، حقوقدان و وکیل دادگستری وکیل مریم ضیایی آزاد است. تاکنون به خانم ستوده اجازه‌ی ملاقات با موکل خود داده نشده است. وی در سلول شماره 13 بند 209 زندان اوین به سر می‌برد و محتاج مداوای ضروری پزشکی است.

۱۳۸۸ مرداد ۱۷, شنبه

تست کنکور

عكس زیر مربوط است به:
الف: كلاس ترك اعتیاد مركز بازپروری
ب: جلسه توجیهی اصحاب كهف پس از بیدار شدن از خواب
ج: كلاس آمادگی گذر از روی پل صراط برای یك پا لب گوریها
د: جلسه جمعی از اعضای مجلس محترم خبرگان رهبری

سخنان تکان دهنده علیرضا بهشتی بعد از بازداشت

فرمان در دست نابخردان
بسم الله الرحمن الرحیم
در بازداشت که بودم یکی از بازجویان سوالی از من پرسید که در جوابش مجبور شدم نام مقام معظم رهبری را ببرم. علیرغم آن که به اندازه معمول ادب را رعایت کرده بودم دو نفر از افراد حاضر در آنجا به شدت برآشفته شدند. آنها مدعی بودند دهان من نجس است و نباید نام ایشان را به زبان می آوردم. سپس کلمات زشتی گفتند که به راستی دهانشان را نجس می‌کرد. می‌گفتند که اگر رهبری فرمان دهد ...... متاسفم که نمی توانم متن سخنان رکیک آنان را بازگو کنم تا معلوم شود که آنها در باره رهبری نظام چه تصور می کردند؟ تصوری فرسنگ ها به دور از حقیقت. حاشا و کلا که صاحب چنین تصوراتی بویی از خرد برده باشد. با این حال این روزها دور در دست اینهاست؛ همان کسانی که در سر صف صبحگاه به همسر سردار شهید جنگ توهین می‌کنند. ساختمان روزنامه کلمه سبز پیشتر محل شورای احیای آثار شهید بهشتی بود و فرزند گرامی آن بزرگوار در آنجا مجموعه کاملی از کتاب های شخصی وی را شامل منشورات اول انقلاب، اعم از آن که به نیروهای اسلامی یا ضدانقلاب تعلق داشته باشد جمع کرده بود. وقتی که بنا شد به محل جدید بروند به علت تنگی جا برخی از این کتاب ها در روزنامه امانت ماند و به هنگام حمله نیروهای امنیتی به دست آنها افتاد. یکی از دو نفری که در بالا گفتم در همان صحبت برایم توضیح داد که در دفتر روزنامه کتاب های منافقین را پیدا کرده است و این سند ارتباط تشکیلاتی روزنامه ما با این سازمان است. می‌گفت که از این کتاب ها فیلمی تهیه کرده است که در سیما پخش خواهد کرد تا ما رسوا شویم. بعدها شنیدم که شبکه خبر این فیلم را با همین توضیحات پخش کرده است. دوست داشتم از او بخواهم که این کار را نکند. می‌خواستم به او بگویم که خیلی از جوان‌های مردم منافقین را نمی شناسند و با زشتی های عمل آنان آشنا نیستند. آنهایی که آشنا هستند هرگز باور نخواهند کرد که فرزند شهید بهشتی با قاتل پدرش ارتباط سازمانی داشته باشد، ولی کسانی که کارنامه ننگین آنان را نخوانده‌اند، یا تنها از طریق رسانه‌های رسمی چیزی از آن شنیده‌اند با چنین حرکاتی چه بسا آنها را هم مثل مهندس موسوی قربانیان مظلوم تبلیغات شما تصور کنند و چهره زشتشان تطهیر شود. دوست داشتم بگویم بی‌عقلی‌ نکنید و از حوادث این روزها مرتعی برای منافقین نسازید. هنوز که هنوز است گاهی آن صحنه را در ذهن خود مرور می‌کنم و با خود می‌گویم ای‌کاش می‌شد و به آنها این را می‌گفتم یا آن را می‌گفتم. از جمله ای‌کاش از آنها می‌پرسیدم آیا شما با این مقدار عقل و درایت می‌خواهید کشور را اداره کنید و این بحران را پشت سر بگذارید؟ این روزها فرمان در دست چنین افرادی افتاده است. نمایش مجازات زندانبانان خاطی را خیلی جدی نگیرید. کاملا معلوم است که آن را هم چنین افرادی دارند کارگردانی می‌کنند - از بس که بد کارگردانی می شود. اگر راست می‌گویند اسم یکی از جلادان کهریزک را ببرند تا فرزندانش به روی او تف بیندازند و بعدها که به عنوان فرمانده حفاظت اطلاعات فلان نیرو منصوب شد مردم او را بشناسند و اعتراض کنند. مخالفین خود را با پیژامه در دادگاه هو می‌کنند، اما مخالفین مردم را حتی معرفی هم نمی‌کنند. این روزها فرمان بیشتر از گذشته به دست بی‌خردان قرار دارد. هنوز که هنوز است مدعی هستند رجوی از مهندس موسوی حمایت می‌کند. خب! منظور؟ از یک طرف، به قول خودتان پنج گروه برای ترور موسوی فرستاده است که شما چهار گروهشان را دستگیر کرده‌اید. چرا این کار را کرده است؟ چون می‌داند وجود موسوی‌ است که از غلتیدن کشور در حرکات کور و آشوب‌های دلخواه منافقین جلوگیری می‌کند. از طرف دیگر بنا به گفته شما از او حمایت کرده است تا از بی‌عقلی‌های شما حداکثر میوه را بچیند. تا خود را دوست جوانان کتک‌خورده و توهین شده جا بزند و برایشان دام پهن کند. شما چه‌کاری برای جلوگیری از این کار او انجام می‌دهید؟ پیام او را به هر کسی که نشنیده بود هم می‌رسانید. ضمن آن که بنا به گفته یکی از دوستان که پایگاه‌های خبری مرتب با سازمان منافقین را کنترل کرده است خبری مبنی بر حمایت رجوی از مهندس موسوی در آنها وجود ندارد و تنها منبع این خبر خبرگزاری جمهوری اسلامی است. آیا یک ذره عقل در این کار وجود دارد؟ فقط فکر آن هستند که امروزشان را به فردا برسانند،‌ اگرچه لازم باشد تمامی نظام وانقلاب را فدا کنند. فرمان در دست بی‌خردها افتاده است. به بزرگانی که زمانی به همنشینی با آنها افتخار می‌کردم جسارت نمی‌کنم. اما احساس می‌کنم که این روزها در جبهه مقابل هرکس حرفی بزند که از آن بوی عقل به مشام برسد به عدم وفاداری متهم می‌شود. نابخردان با چنین شیوه‌ای خرد را از صحنه بیرون می‌کنند. دو ماه گذشته است. کدامیک از سیاست‌هایی که آنها پیشنهاد داده بودند به نتیجه‌ای جز بدتر کردن اوضاع منجر شد؟ با این حال هنوز دور در دست آنهاست. قاعدتا در توجیه شکست‌های خود می‌گویند اگر این کارها را نکرده بودیم امروز اوضاع از این هم بدتر بود. درخت گردکان به این بزرگی - درخت خربزه الله اکبر البته اگر ماجرای ما و آنها یک جنگ تمام‌عیار بود از چنین ضایعه‌ای استقبال می‌کردیم؛ اما نیست. حقیقت این است که در دو ماه گذشته اکثر دستاوردهای عظیمی که نصیب مردم شد در نتیجه اشتباهات اردوگاه مقابل بود. با این همه ما از این مقدار خطا استقبال نمی‌کنیم، زیرا از عواقب آن برای نظام و کشور بیمناکیم. آیا بنشنیم تا کشور مرتع منافقین شود؟ آیا بنشینیم تا بیگانگان برای دسترسی به خبرهای صحیح معتمد مردم قرار بگیرند؟ آیا بنشینیم تا بیگانگان میوه اشتباهات اینان را در پشت میز مذاکرات بچینند؟ یا به خواسته‌‌های به حق مردم پشت کنیم و آنها را تنها بگذاریم تا به همه چیز پشت کنند؟ اندکی عقل از انبوهی رنج پیشگیری خواهد کرد. اگر می‌خواهید گمان بد ببرید به کسانی ببرید که اساس کارشان افراط است. و لا تطع من اغفلنا قلبه عن ذکرنا و اتبع هواه وکان امره فرطا. و از آن کس اطاعت مکن که قلبش را از یاد خود غافل ساخته‏ایم و از هوس خود پیروى کرده و اساس کارش بر زیاده‏روى است. آنها همان‌هایی هستند که از مردم چهار میلیون تومان و شش میلیون تومان و هفت میلیون تومان باج می‌گیرند تا امکان یک تماس پنج دقیقه‌ای با فرزندانشان را فراهم کنند؛ این‌قدر فرصت‌طلبند، این‌قدر سودجو هستند. اگر حرف مرا باور نمی‌کنید حرف دکتر روح‌الامینی را باور کنید. آنها برای به اجرا درآوردن ویژه‌خواری‌های برنامه‌ریزی شده بعدی‌‌شان چاره‌ای جز بدگمان کردن شما نسبت به وفاداری کسانی که صلاحیت عقلی اداره این مناصب را دارند نمی‌بینند. و دنیا خواب است؛ آن را هرگونه که تعبیر کنیم روی می‌دهد، مخصوصا اگر بد تعبیر کنیم. اگر امروز در راه‌پله خانه با همسایه مواجه شوم و او به من سلام نکند می‌توانم آن را به دلمشغولی و یا سهو او تعبیر کنم و از کنار آن بگذرم، یا آن را نشانه سرسنگینی و بی‌ادبی او بدانم و اعمال بعدی خود را بر اساس چنین قضاوتی قرار دهم تا او به راستی به بی‌ادبی و سرسنگینی سوق داده شود؛ خیرخواهی‌های دوستان را به بی‌وفایی تعبیر نکنیم. سایت قلم

۱۳۸۸ مرداد ۱۶, جمعه

شریک وزیر صنایع در دزدیدن اختراع "اتاق امن " کیست؟

روزنامه همشهری چاپ 3 مرداد 88 خبر از تقلب در ثبت طرح اتاق امن توسط مسئولان شهرداری درسال 82 داد. که طرح یک بنده خدایی رو دزدیده و به اسم خودشون چاپ کرده بودن. همونطور که تو عکس روزنامه میبینید از مولفای کتاب اسامی دکتر موسی مظلوم و علی اکبر محرابیان (وزیر صنایع) دیده میشه ولی اسم مولف دوم رو روزنامه با فتوشاپ پاک کرده!این بود که کنجکاو شدم و رفتم یك نسخه از کتاب رو پیدا کنم تا ببینم اون نفر دوم کیه! فکر میکنید باز اسم کی درآمد؟! خوب خودتون ببینید:

اخوی چرا رو تو پوشوندی؟

نکنه ترسیدی؟ تو هم احساس کردی که آخرین روزهای زورگویه ؟ میخوای فردا ننه من غریبم در بیاری ؟

دستمزد این آقا : وزارت؟!

شنیده ها حاکی براین است که این آقا درچند روز آینده بعنوان دستمزد شکنجه های گذشته واخیروپاداش زخمهایی که بردل وجان مردم نهاده است به مقام وزارت خوفیه اطلاعات برگزیده خواهد شد.
به این پست هم توجه کنید

بیانیه شورای فعالان ملی مذهبی درباره بازداشت هاله سحابی

شورای فعالان ملی مذهبی در واکنش به بازداشت هاله سحابی بیانیه‌ای صادر کرد. متن این بیانیه را در ادامه می‌خوانید: هاله سحابی (قرآن پژوه و از فعالان سیاسی و اجتماعی و حوزه زنان)، دختر ۵۴ ساله مهندس عزت‌الله سحابی از شهروندانی است که در تاریخ ۱۴ مرداد به طور غیرقانونی بازداشت شده است. بنا به مشهودات افراد حاضر در صحنه ایشان توسط لباس‌شخصی‌ها به شدت مضروب و دستگیر شده و بوسیله یک ماشین با شماره شخصی که معلوم نیست متعلق به چه نهادی است، به مکان نامشخصی منتقل شده است.شورای فعالان ملی – مذهبی ضمن اظهار تأسف از روندی که حاکمیت و دولت را بیش از پیش در برابر مردم قرار داده، برخوردهای خشونت‌بار توسط نیروهای غیررسمی و رسمی با شهروندانی که منتقد و معترض به انتخابات «و دولت ۲۳ خردادی» هستند، محکوم می‌کند و اعلام می‌دارد با توجه به بیماری دیابت خانم سحابی و زخمی شدن ایشان در هنگام دستگیری، سلامتی نامبرده به شدت تهدید می‌شود. ما خواستارآزادی فوری ایشان بوده و مسئولیت حفاظت از جان و سلامتی خانم هاله سحابی را برعهده نیروهای انتظامی و امنیتی میدانیم.
شورای فعالان ملی – مذهبی۱۵ مرداد ۱۳۸۸

ازضحاک و کاوه تا مضحکه ی انتخابات!!!

ف.م.سخن
مضحکه محاکمه معترضان و روزنامه‌نگاران را محکوم می کنیم." «گزارشگران بدون مرز»
این هم از آن مرض هاست که تا چشم ات به یک کلمه می افتد، ذهن ات فوری سراغ کلمات مشابه برود و از بغل یک موضوع عادی، چیزهای غریب بیرون بزند. مَردُم جمله ی بالا را می خوانند و رد می شوند می روند سراغ کار و زندگی شان، ما جمله ی بالا را که می خوانیم، مثل متخصصان کشف رمز که به جمله ای رمزی برخورد کرده باشند، این قدر آن را جلوی چشم مان می گذاریم تا معنی و مفهومی در آن پیدا کنیم، و گوهری را از دل سنگ بیرون بکشیم. مرض ما با دیدن کلمه ی "مضحکه" یک دفعه عود کرد. گفتیم خدایا این کلمه چقدر شبیه به یک کلمه ی دیگر است که هر چند به این جمله مربوط است، ولی اصلا یادمان نمی آید چیست. یک شب تا صبح نخوابیدم تا بالاخره اول، کلمه ی ضِحْک و بعد کلمه ی ضحاک در مغزم درخشیدن گرفت. احتمالا می دانید که معنی لغوی ضحک می شود خنده و ضحاک می شود بسیار خندنده و خندان. از آن طرف هم ضحاکِ شاهنامه را داریم که موجودی خبیث بود و پدرِ مَردُم را به مدت هزار سال در آورد (می دانم این جمله باعث شد تو لب بروید و ناامیدی و یاس تمام وجودتان را فرا بگیرد، ولی غمگین نشوید چون قدیمی ها، کمی اهل "اگزاژره" کردن بودند و یک کلاغ چهل کلاغ می کردند والا کجا عمر کسی هزار سال است که بخواهد هزار سال ظلم کند و پدر مردم را در آورد؟) این جناب ضحاک که در تاریخ اسطوره ای ایران از او به زشتی و خباثت یاد شده، دو تا مارِ گردن کلفت (مثلا در ابعاد مرتضوی و فیروزآبادی؛ جهت تمثیل و روشن شدن ابعاد عرض شد) بر دوش داشت که خیلی خوش اشتها بودند و هر روز مغز دو جوان رعنا را نوش جان می کردند (اگر در این جا که صحبت از دو جوان رعنا شد، بی اختیار یاد ندا آقا سلطان و سهراب اعرابی افتادید، تقصیر خودتان است که زیادی به اخبارِ روز توجه می کنید چون موضوع صحبت ما اصلا به این ها ربطی ندارد). به هر حال، مبادا بپندارید که جناب ضحاک بسیار خندنده بود که به او این لقب را داده اند (معمولا این تیپ افراد مثل برج زهرمار می شوند)، بل که یکی از القاب او اژی دهاک بوده که مُعَرَّب آن ازدهاق می شده. اژی به معنای مار بوده و دهاک دو بخش داشته، که بخش اول همان عدد ده است، و بخش دوم "آک" که به معنی عیب و آفت است و این یعنی جناب اژی دهاک، ده عیب داشته که چند تای آن ها که یادم است، این ها بوده: بی دادگری، دروغ گویی، بی شرمی، بددلی، بی خردی، زشت پیکری و غیره (ای داد بی داد. اگر این ها را که گفتم، باز یاد کس یا کسانی افتادید، مسئله ی خودتان است و به ما و بحث ما ابداً مربوط نمی شود). باری عرب ها این دهاک را گرفتند کردند ضحاک، به معنی بسیار خندنده، که نمی دانم مصداق داشته یا نداشته ولی حدس می زنم، این جناب، مثل تمام دیکتاتورهای خون ریز، که فقط با مغز جوانان، گرسنگی شان رفع می شود، موقعی که کسی آزار می دیده، یا شکنجه می شده، یا دست و پایش را می گرفتند تا مغزش را متلاشی کنند می خندیده (آن زمان باتون نبوده، فکرهای الکی نکنید). نه تنها می خندیده، بل که قهقهه می زده، از این رو عرب ها که ذوق ادبی و شعری دارند، هنگام معرب کردن کلمه، این جنبه را در نظر می گیرند و نام او را تبدیل به ضحاک می کنند. می بینید که مرض من دارد کم کم شکوفا می شود. در این‌جا یک حسِ خوشایندِ خود کریستیان بارتُلُمه بینی یا دکتر بهمن سرکاراتی بینی به من دست می دهد و در خیالاتِ خودم کلمات را ریشه یابی می کنم. خب آدم است و هزار آرزو! در واقعیت که این ها نیستیم، بگذار در خیال باشیم! باری مارهای روی دوش این جناب ضحاک اشتهای خوبی برای خوردن مغز جوانان و نابود کردن آن ها داشتند، و روزی دو عدد مغز میل می کردند (احتمال می دهم شکم و هیکلِ یکی از مارها خیلی خیلی خیلی گنده بوده باشد. همین طوری البته حدس می زنم). آن طور که فردوسی می گوید با پادشاهی جناب ضحاک، رفته رفته گزند و جادو، از کارهای آشکار و پسندیده، وَ راستی و هنر، از کارهای پنهانی و بی ارزش شد و دستِ دیوان، بر بدی دراز گشت (خدا مرا نبخشد اگر شما با خواندن این جمله، کلمه ی پادشاه را به شیوه ای که اکبر گنجی این روزها می گوید سلطان ببینید، و جنابانِ دیوان را هم‌ردیفِ مسئولان امنیتی و قضایی امروزی قرار دهید). بالاخره بعد از چند صد سال، مردمی که جوانان شان خوراک مارهای جناب ضحاک می شد، به فکر افتادند، که یک خاکی بر سرشان بریزند و نگذارند ندا ها و سهراب ها (ببخشید؛ من هم انگار تحت تاثیر اخبار روز هستم، می خواستم بگویم جوانان، نام این دو بی اختیار بر زبان ام آمد) باری نگذارند جوانان، خوراک جانوران وحشی شوند. چه کنیم، چه نکنیم، دو نفر به نام های اَرمائیل و گرمائیل که مردمانی نیک اندیش و پاک کیش بودند، چاره اندیشیدند که به عنوانِ آشپز به نزد ضحاک بروند تا مگر بتوانند از آن دو جوان، یکی را رهایی بخشند (خب آن همه چیز به یادتان افتاد، این دو تا را هم تشبیه کنید مثلا به اصلاح طلبان امروزی. کی به کی است!) این ها چه کردند؟ آمدند مغز یک جوان را با مغز یک گوسفند آمیختند و به خورد آن دو مار ابله دادند (ابله بودن شان از آن رو معلوم می شود که فرق مغز آدم با گوسفند را نمی فهمیدند!) داستان، طولانی و البته شیرین است. پایانِ خوشی هم دارد. بگذارید، آن چه را سرکار خانم دکتر میترا مهرآبادی به نثر شیرین خود نوشته، در این جا بیاورم که ببینید آخر عاقبت ضحاک و مارهای روی دوشش چه می شود. اول از همه جناب ضحاک که نگران فردای خود است، از جماعتی که دورش را گرفته اند و مَجیزش را می گویند گواهی می خواهد که آدم خوبی ست:ضحاک با موبدان گفت:..."اکنون، شمایان باید گواهی ای بنویسید که من جز نیکی نکرده و جز راستی سخنی نگفته و جز داد نخواسته ام" (اگر صادق هدایت در آن جمع حضور داشت شک ندارم که بلافاصله می گفت: زکی سه! و بعد هم سرش را از دست می داد!) آن گروه را از بیم ضحاک یارای سخن گفتن نبود؛ پس آن گواهی بنوشتند (لابد این جا هم یادِ آیت الله رفسنجانی و برخی دیگر از بزرگان حوزه ی علمیه ی قم افتادید. من که زورم به خیال پردازی شما نمی رسد؛ هر جور دل تان می خواهد فکر کنید!) اما یک دفعه، هیاهویی برخاست و کاسه کوزه ی ضحاک به هم ریخت:لیک در همان زمان ناگاه فریاد ستمدیده ی دادخواهی برخاست... او خروشید و دست بر سر زد و گفت: شاها، من کاوه ام که اینک به دادخواهی نزد تو آمده ام، پس اگر کار تو داد ستدن است، داد من بستان، لیکن بدان که این ستم را تو بر من روا داشته ای... مرا در گیتی هجده پسر بود که اکنون از ایشان تنها یکی مانده است. پس این یکی را بر من ببخشای (استطراداً عرض کنم که این انگار خاصیت ژنتیکِ ما ملت ایران است که هفده جوان را که از دست دادیم و آخری که باقی ماند، تازه به پا می خیزیم و حق مان را طلب می کنیم. تا آن موقع معمولا ساکت می نشینیم و به سینه می کوبیم و زیر لب نفرین می کنیم. تازه طلبِ حق مان هم خیلی مودبانه و "سیویلایزد" و خواهشگرانه است. یعنی نمی گوییم، مرتیکه ی فلان فلان شده ی جلاد، چرا هفده پسرم را کشتی؟ بل که می گوییم، لطفاً این یک دونه را که برام باقی مونده، به من ببخشای! الحق که از همان ایام باستان، طرفدار مبارزه ی بدون خشونت بوده ایم!) بعد کاوه که از بس بچه هایش را طلب کارانه و حق به جانب، از او گرفته اند و کشته اند فکر می کند، لابد دلیلی داشته که این کار را کرده اند و شک می کند که نکند این حق ضحاک بوده که مغز بچه هایش را جلوی مارهایش بریزد، خیلی متین و منطقی می گوید:شاها بنگر که اگر من گناهی کرده ام، پس بازگوی، وگرنه با ستمِ بی بهانه بر من، دردسر خویش را افزون مساز و بدان که ستم را باید بهانه و اندازه ای بُوَد (ملاحظه می فرمایید که مثل امروزِ ما، او هم "ستم" را یک سره نفی نمی کند و فقط برای آن دلیل و اندازه می طلبد. بعد تا می تواند با زبان مودب و رفتاری متین به سلطان جائر نصیحت می کند). در این جا ضحاک، مثل تمام سلاطین و پادشاهان، با عرضِ معذرت و شرمندگی، وارد فازِ خر کردن رعیت می شود. اول می گوید فرزند او را بدو باز دهند و به او نیکی کنند (یعنی به جانِ تو من خبر نداشتم که روزی مغز دو جوان را در بازداشتگاه کهریزک جلوی نوچه هایم، یعنی مارهایم می ریزند. اگر خبر داشتم، حتماً مانع می شدم (ای بابا! نمی دانم چرا مسائل دیروز و امروز بی خود و بی جهت با هم قاطی می شوند. بازداشتگاه کهریزک را در جمله فوق ندیده بگیرید). سپس به کاوه فرمان می دهد که او نیز بر گواهی خوب بودن اش گواه باشد و زیر کاغذی که بزرگان امضا کرده اند، امضا بگذارد! الله اکبر! (این الله اکبر را من می گویم. در آن زمان الله را نمی شناختند. طرف زده هفده بچه ی کاوه را کشته، تازه امضا می خواهد که آدم خوبی بوده! زهی وقاحت! زهی بی شرمی! چی؟! باز یاد کسی در حکومت فعلی ایران افتادید؟ شما را به خدا ول کنید...) آقا یک دفعه کاوه مثل تمام ملل تحت ستم جهان که اولش منطقی و برازنده در مقابل دیکتاتور ظاهر می شوند، بعد یک‌دفعه جوش می آورند و کافه را به هم می ریزند، به قول فردوسی به خروش می آید:کاوه بر بزرگانی که آن گواهی نوشته بودند، خروشید و گفت: شمایانی که هراس از یزدان را با این کرده ی خویشتن، از دل بیرون ساختید، با دل سپردن به گفتار ضحاک و فرمان بردن از اوی، به سوی دوزخ شتافتید (آخ آخ آخ آخ!) لیکن من نه بر این گواهی گواه می شوم و نه از شاه در هراس می گردم (دمت گرم! این کاوه هم اخلاقیات اش شبیه اکبر گنجی خودمان است). کاوه پس آنگاه خروشید و از جای جست و آن گواهی پاره کرد و به زیر پا کوبید و خروشان به همراه فرزندش از کاخ بیرون شد. بعد از این حادثه ی شگفت، درباریانِ کاسه لیس و چاپلوس به صدا در آمدند که جناب خامـ..، ببخشید جناب ضحاک، چرا کاوه را به حال خود گذاشتید و اجازه دادید این طور با شما حرف بزند؟ یک اشاره می کردید ما سرش را در سینی تقدیم حضور می کردیم (یک چیزی تو مایه ی صحبت های سردار نقدی با "آقا"). او انگار به تاوان خواهی فریدون آمده بود (به زبان امروزی، او وابسته به نیروهای بیگانه و اپوزیسیون خارج از کشور و طرفدارِ انقلاب مخملی بود و می خواست از شما انتقام بگیرد و "دشمن" را پیروز گرداند). ضحاک پاسخ داد:چون کاوه از درگاه پدیدار گشت و آوایش را بشنیدم، گویی میان من و او کوهی آهنین پدید آمد و نتوانستم در برابر او کاری کنم، آن زمان نیز که دو دست بر سر زد (این نشان می دهد که اجداد ما نیز مثل خودِ ما وقتی حالت بیچارگی و خشم بر آن ها مستولی می شده، دو بامبی تو سرشان می کوبیدند) گویی شکستی بر دل من آمد (باز خدا بابای ضحاک را بیامرزد که کمی عاطفه دارد. امروزی ها همین را هم ندارند). اینک نیز ندانم که از این پس چه خواهد شد، چه، کسی را از راز آسمان، آگهی نیست (در زمان ضحاک، از تئوری ماتریالیسم تاریخی مارکس و فروپاشی نظام های حکومتی و فرماسیون های اجتماعی در اثر تضاد درونی خبر نداشتند، لذا این فروپاشی ها را به راز آسمان نسبت می دادند. البته ما هم که خبر داریم، وضعی بهتر از آن روزگار نداریم. این جمله ی ضحاک هم نشان می دهد، که حکام جائر، تا صدای اعتراضی از مردم بلند می شود، بدون استثنا زهره ترک می شوند و نمی دانند چه خاکی بر سرشان بریزند.) عرض کنم خدمت تان که کاوه چون از نزد شاه بیرون آمد، مردم کوی و بازار بر او گرد آمدند (نمی دانم آن زمان که فیس بوک و توییتر نبود و آقای دکتر سازگارا، اخبار مربوط به تجمعات را از طریق تفسیر خبر صدای آمریکا به گوش مردم نمی رسانید، این جماعت از کجا مطلع شده بودند که آن روز باید در کوی و بازار اجتماع کنند). کاوه بر خروشید و فریاد کرد و مردم را به دادخواهی فراخواند. آنگاه چرمی را که آهنگران هنگام کار می پوشیدند، بر سر نیزه کرد و خروشید که ای نامداران یزدان پرست، آیا در میان شمایان کسی نیست که آهنگ فریدون کند تا به نزدش رویم و گوییم که این ضحاک، اهریمن و دشمن خداوند است؛ تا مگر او چاره ای اندیشد... از این جا به بعد زیاد وارد "دیتیل" نمی شوم چون نمی دانم این فریدون، در دوران کنونی، شما را یاد چه کسی می اندازد. احتمالاً یک عده یاد مهندس موسوی می افتند، یک عده یاد آقای کروبی... ولی یک چیز مسلم است و آن این که به جای چرم، این روزها پارچه ی سبز به اهتزاز در آمده. و البته جناب کاوه هم به نظر، نواندیش دینی می آید چون از اهریمن و خداوند سخن می گوید و به گُمانم هنوز به مرحله ی سکولاریسم نرسیده است (باید ببینیم در آن دوران آیا کسی مثل آقای اسماعیل نوری علاء بوده که مطلبی انتقادی در مورد این سخن کاوه و نامربوط بودن ظلم زمینی به اهریمن و خداوند بنویسد یا نه). آخر عاقبت کار را هم که حتما می دانید. همان بلایی سر ضحاک آمد که سرِ همه ی ظالمان تاریخ می آید. گیرم هزار سال هم حکومت بکند و طبقِ بر آوردِ من در طول زمامداری اش، پانصد ششصد هزار جوان را کشته باشد (۱۰۰۰ ضرب در ۳۶۵ ضرب در ۲ می شود ۷۳۰۰۰۰ نفر که با ترفند دو سر آشپز چند هزار نفری از این تعداد کم می شود. به هر حال همان پانصدهزار نفر تقریبا معادل است با جوانان کشته شده در دوران بعد از انقلاب و در زمان جنگ). بله. اول او به خارج از کشور فرار کرد، بعد قصد باز پس گرفتن تاج و تخت از دست رفته را داشت که فریدون او را به کمک مردم دستگیر و بالای کوه دماوند در بند کرد (خواهش می کنم نفرمایید که چنین موجود خونریز جنایتکاری باید بخشیده می شد. همین قدر که در آن زمان او را نکشتند و در غاری حبس کردند نشان دهنده ی رعایت حقوق او بوده است). و این چنین بود که گیتی از بد ضحاک پاک شد... بله. یک کلمه ی مضحکه در تیترِ خبر دیدن و این همه ماجرا آفریدن، الحق که مرض است!

شهید امیر جوادی فر لنگرودی

آخرین عکس در بیمارستان
به قلبم مینگرم
به قلبم می نگرم
آماده است
تا سوراخ شود.
شلیک کنید.
پنجره ای باز می شود.
آن جاخیابانی را می بینم :
رودخانه ای در خون
اماپر آواز.
جعفر شفیعی نسب

خردسال ترین قربانی کودتا

پنجشنبه گذشته این پسر 12 ساله که علیرضا نام داشت، همراه پدرش برای شرکت در چهلم اولین گروه قربانیان کودتای 22 خرداد راهی بهشت زهرا شد. هنگام بازگشت از بهشت زهرا و در جریان یورش نیروهای انتظامی و لباس شخصی براثر اصابت ضربه باتوم دچار خونریزی مغزی شد و نامش بعنوان خردسال ترین قربانی کودتا ثبت شد. پس از 4 روز جنازه او را در پزشک قانونی تحویل خانواده اش دادند.

شکاف‌ها در روحانیت شیعه: قدرت یا مردم؟

شکاف‌ها در روحانیت شیعه عمیق‌تر می‌شود از راست، محمد یزدی، اکبر هاشمی رفسنجانی، محمود هاشمی شاهرودی و احمد خاتمی در اجلاس خبرگان رهبری
حکومت مطلقه فقیه که در ۱۴ مرداد ۱۳۸۸ با قرق بخش مرکزی شهر تهران توسط نیروهای نظامی، شبه نظامی و امنیتی، مراسم تحلیف رئیس جمهور دهم را برگزار کرد با پنج شکاف جدی و فعال روبه‌روست: شکاف میان حکومت و مردم، شکاف میان اعضای هیئت حاکمه، شکاف میان روحانیت شیعه که هسته سخت حمایت از حکومت دینی بوده‌اند، شکاف میان جناح‌های سیاسی که به اوج خود رسیده است، و شکاف میان نخبگان و گروه‌های مرجع جامعه.
این شکاف‌ها در شرایط بحرانی جامعه امروز ایران در حال عمیق‌تر شدن و تشدید یکدیگر هستند و در صورتی که حکومت نتواند حداقل در شکاف میان هیئت حاکمه (شکاف در مجلس خبرگان که محمد یزدی و هاشمی رفسنجانی آن را نمایندگی می‌کنند، و شکاف در مجلس تا حدی که اکثریت اعضای فراکسیون اقلیت در مراسم تحلیف شرکت نمی‌کنند یا آن را با شروع سخنان احمدی‌نژاد ترک می کنند) و شکاف میان روحانیت دستکاری‌هایی در جهت التیام صورت دهد شاهد گسترش بحران سیاسی در ایران خواهیم بود.
پویایی تازه شکاف‌ها
شکاف میان حکومت و مردم به واسطه بحران گسترده اعتماد عمومی و شکاف میان گرو‌ه‌های مرجع (که در اطلاعیه‌های سینماگران، نمایشنامه‌نویسان و کاریکاتوریست‌ها به خوبی نمایان است) پویایی تازه‌ای به شکاف میان اعضای هیئت حاکمه و روحانیت بخشیده است.
اکنون با فشار مردم و گروه‌های مرجع تَرَک‌ها در ساخت روحانیت و هیئت حاکمه بازتر و بازتر می‌شوند و حکومت را بیش از پیش با بحران‌های مشروعیت، اقتدار، نفوذ و محبوبیت در گیر می‌کنند. به همین دلیل است که صندلی‌های خالی مجلس در روز تحلیف باید با کارمندان دفتری و فضای مراسم تنفیذ باید با بازیگران سینما و مربیان ورزشی و دیگر کارکنان دولتی پر شود. عموم روحانیون سنتگرا و چهره‌های نمادین مشروعیت مثل افراد خانواده خمینی حکومت را از این جهت تنها گذاشته‌اند.
ولایت جور
شکاف میان روحانیت با عدم تبریک بسیاری از مراجع به رئیس جمهور آشکار شد و با بیانیه‌های روحانیون عالیرتبه مثل حسینعلی منتظری، یوسف صانعی و اسدالله بیات زنجانی در باب جائر بودن حکومت، عدم مشروعیت دولت و غیر شرعی بودن رفتار حکومت با مردم و زندانیان صورتی تازه به خود گرفت.
بیانیه منتظری در مورد ولایت جور باب تازه‌ای را در فقه سیاسی شیعه گشود و فقه معترض شیعه از ولایت‌مداری دهه ۱۳۶۰ رسماً به حق‌مداری دهه ۱۳۸۰ گذر کرد. روحانیت شیعه که قرن‌ها پیش از به دست گرفتن قدرت در سال ۱۳۵۷ در سمت مردم می‌ایستاد اکنون دو شقه شده است: روحانیتی که حفظ نظام و قدرت سیاسی را به هر قیمت خواهان است و برای این امر از هیچ اقدام و ابراز نظری گریزان نیست (تقدم قدرت بر حق) و روحانیتی که در سمت مردم می‌ایستد و قدرت را با حق می‌سنجد و حقوق مردم را مقدم بر مصالح نظام یا حفظ آن تلقی می‌کند (تقدم حق بر قدرت).
مصلحت نظام
بحث فقهی روز میان حلقات روحانیت، آنچنان که از نامه مصطفی محقق داماد به محمود هاشمی شاهرودی (مورخ ۱۱ مرداد ۱۳۸۸) بر می‌آید، بحث حفظ نظام سیاسی و روش‌های آن، مصلحت نظام، روش‌های مواجهه با اعتراضات مسالمت‌آمیز و نقش و کارکرد قوه قضاییه در یک نظام اسلامی یا به طور کلی حکومت در جهان امروز است.
بر اساس دیدگاه اقتدارگرایانه و تمامیت‌طلبانه که اکنون عموم مجاری قدرت را در ایران در اختیار دارد حفظ نظام نه تنها مهم‌تر از احکام شرع واصول اولیه اسلام است (دیدگاه خمینی) بلکه هر اصل عقلانی و اخلاقی دیگری را در پای این مصلحت می‌توان قربانی کرد (دیدگاه محمد یزدی و محمد تقی مصباح یزدی).
از این جهت شکنجه زندانیان برای اعتراف گیری، ضرب و جرح معترضان تا حد مرگ در خیابان‌ها و بازداشتگاه‌ها، کشتن کودکان با ضربات باتوم در خیابان‌ها و شلیک گلوله مستقیم به طرف مردم از پشت بام مساجد توجیه شرعی دارد و حکومت برای بقای نظام سیاسی و حفظ حاکمان در قدرت می‌تواند به هر اقدامی ولو غیرشرعی، غیراخلاقی و غیرقانونی دست یازد.
در این دیدگاه قدرت با حق و اصول مستقل عقلی و اخلاقی سنجیده نمی‌شود بلکه حق با قدرت ولایت فقیه، که منصوب از جانب خداست و مشروعیتش را از مردم اخذ نمی‌کند، سنجیده می‌شود.
قیمومیت شرعی
دیدگاه فقیهان معترض شیعه مثل منتظری، صانعی و محقق داماد که همگی دهه‌ها در حوزه‌های شیعه به کار و تدریس مشغول بوده‌اند و از خانواده‌های ریشه‌دار روحانی هستند در نقطه مقابل دیدگاه قیمومت شرعی قرار می‌گیرد و عدالت و حق را بر فراز قدرت می‌نشاند.
از این دیدگاه که به تدریج وجه غالب را در میان مراجع مستقل‌تر شیعه پیدا می‌کند محاکمات سیاسی در ایران «ننگی است برای قضای اسلامی» (قول یکی از مراجع در نامه محقق داماد به هاشمی شاهرودی) و دعوت حکومت به رحمی در نماز جمعه شایسته روحانیتی نیست که می‌خواهد راهبر مردم به سوی معنویت و رحمت باشد.
روحانیت معترض شیعه در سال ۱۳۵۷ رویای نظامی را در سر می پرورانید که رئیس جمهور آن در میان شادی و تشویق مردم برای تحلیف به مجلس برود؛ اما اکنون با نظامی روبه‌روست که رئیس جمهور آن باید با هلی‌کوپتر، بر فراز ده‌ها هزار نیروی نظامی و امنیتی، دور از نگاه مردم برای تحلیف به مجلس می‌رود و در روز تحلیف مردم با انواع گازهای فلفل و اشک‌آور پذیرایی می‌شوند.
انتخاب تاریخی روحانیت شیعه
روحانیت سنتی که در سه دهه اخیر به واسطه امتیازات حکومتی و رانت‌ها یا تأییدکننده حکومت بود یا با سکوت خویش دست حاکمان را در انجام اعمال غیرقانونی و نیز غیر شرعی آن باز می‌گذاشت اکنون به این نتیجه رسیده است که در صورت سکوت در برابر سرکوب‌های گسترده و قساوتمندانه رژیم مردم را برای همیشه از دست خواهد داد.
اکنون روحانیت شیعه با یک انتخاب تاریخی مواجه‌ است: تبدیل شدن به عوامل ایدئولوژیک یک حکومت دیکتاتوری نظامی یا ایستادن در کنار مردم با بازگشت به اصول و قواعد شرعی و قانونی، و فرهنگ اعتراضی شیعه.

شیخ فضل‌الله نوری با تمام مبانی مدنیت مخالف بود

ماشاءالله آجودانی؛ نویسنده و پژوهشگر تاریخ‌ ۱۳۸۸/۰۵/۱۰ آرمان مستوفی روز پنجشنبه هشتم مرداد، ده‌ها هزار تن از مردم در شهرهای محتلف ایران، یاد «ندا آقاسلطان» و دیگر کشته‌شدگان تظاهرات ۳۰ خرداد، در اعتراض به نتیجه انتخابات ریاست جمهوری، را در چهلمین روز کشته‌شدنشان، گرامی داشتند و درست یک روز پس از آن، جمعه نهم مرداد، صدمین سالگرد اعدام شیخ فضل‌الله نوری فرا رسید، رهبری دینی که که با مشروطیت و انتخابات مخالف بود و آن را مغایر با اسلام می‌دانست.به مناسبت صدمین سالگرد اعدام شیخ فضل‌الله نوری، ماشاالله آجودانی، نویسنده و پژوهشگر تاریخ در بریتانیا، به پرسش‌های رادیو فردا پاسخ گفته است.رادیو فردا: آقای آجودانی، پیش از هرچیز، آیا میان اوضاع سیاسی ایران امروز و ایران زمان شیخ فضل‌الله شباهتی وجود دارد؟ماشاالله آجودانی: اگر ما بخواهیم فضای ذهنی روحانیت دوران مشروطه را با روحانیونی که امروز مخالف تجدد، نوآوری و حق حاکمیت ملی ایران هستند مقایسه کنیم، شباهت بسیار است و گفتمان و استدلال‌ها و برداشت‌ها یکی است.اما متأسفانه امروز شاید آن جناحی که بخش ارتجاعی حاکمیت را دربر می‌گیرد و یا بخش ارتجاعی فهم اسلام را نشان می‌دهد، متحجرتر از دوران مشروطیت است.شیخ فضل‌الله نوری در سلسله مراتب روحانیت در روزگار خود چه مقام و جایگاهی داشت؟او یکی از برجسته‌ترین مجتهدان عصر خود بود و به همین دلیل اگر علمای نجف را که مرجع تقلید بودند کنار بگذاریم، آن زمان برجسته‌ترین مجتهد ایران به لحاظ علمی بود و از این جنبه اعتبار او از افرادی چون بهبهانی و طباطبایی بسیار بیشتر بود.شما به بهبهانی و طباطبایی اشاره کردید که روحانی بودند و نمی‌شد به آنها نسبت ضدیت با اسلام داد، ولی چرا شیخ فضل‌الله با مشروطیت مخالف بود در حالی که آنها موافق بودند؟تنها شیخ فضل‌الله نبود، بلکه روحانیون دیگری هم مانند شیخ فضل‌الله فکر می‌کردند و با هر نوع تجدد و نوآوری مخالف بودند و این تجدد و نوآوری تنها مربوط به مسایل قانون‌گذاری و تشکیل مجلس نبود.ناظم‌الاسلام کرمانی در کتاب «تاریخ بیداری ایرانیان» یک نمونه از گفت‌وگوی خود را با شیخ فضل‌الله نوری ضبط می‌کند. شیخ فضل‌الله نوری در آنجا خطاب به ناظم‌الاسلام می‌گوید: «تو را به حقیقت اسلام قسم می‌دهم که آیا مدارس جدیدیه خلاف شرع نیست و آیا ورود به این مدارس مصادف با اضمحلال دین اسلام نیست؟ آیا درس زبان خارجه و تحصیل شیمی و فیزیک عقاید شاگردان را سخیف و ضعیف نمی‌کند؟»ما می‌بینیم که دایره مخالفت امثال شیخ فضل‌الله در آن دوره فقط با قانون جدید یا مجلس و حق حاکمیت سیاسی نبود بلکه با تمام مبانی مدنیت مخالف بودند.امثال بهبهانی و طباطبایی درک بازتری از اسلام داشتند و بر سر مشروطیت به این نتیجه رسیده بودند که در زمان غیبت امام زمان دولت نمی‌تواند به معنی واقعی کلمه مشروع باشد، اما اگر دولت مشروط به قوانین باشد ظلم و ستم آن از دولتی که مشروط به قوانین نیست کمتر است.اما امثال شیخ فضل‌الله نوری تا پایان بر سر این قضیه ایستادند که مشروطیت و قانون‌گذاری در اسلام حرام است، چون اسلام به قول او کاستی ندارد.پس از انقلاب، در جمهوری اسلامی از او به عنوان «شهید شیخ فضل‌الله نوری» یاد کردند، عکس او را روی تمبر چاپ کرده و نام او را روی بزرگراهی در تهران گذاشتند. چه وجه اشتراکی بین افکار شیخ فضل‌الله نوری و حکومت کنونی ایران وجود دارد؟دست بالا به شریعت اسلامی دادن، وجه اشتراک شیخ فضل‌الله نوری و روحانیون حاکم بر ایران است. آن چه در جمهوری اسلامی اتفاق افتاد این بود که دست بالا به اسلام دادند و خواستند اسلام را در برابر تجدد و نوآوری حاکم کنند.آقای آجودانی، آیا شیخ فضل‌الله نوری هم به ولایت فقیه اعتقاد داشت؟شیخ فضل‌الله نوری به ولایت فقیه معتقد نبود و بر خلاف چیزی که شایع است و این روزها جمهوری اسلامی آن را تجلیل کرده و می‌کند، او نه تنها مدافع ولایت فقیه نبود بلکه طرفدار سلطنت بود و به همین دلیل در جبهه محمدعلی شاه بود و تا آخر از شاه دفاع کرد و علیه مردم به دسیسه پرداخت و محمدعلی شاه را به قتل عام مردم تبریز تشویق و ترغیب کرد.

روز روشن دروغ می گوی ، شب تاریک شکنجه می کند!

حسین طائب، جانشین فرمانده سپاه در بسیج، روز پنجشنبه۸ مرداد، مصادف با چهلمین روز نخستین قربانیان کودتای 22 خرداد راهی مشهد شد. حضور او در مشهد همزمان شد با یکی از وسیع ترین اعتراضات ضد کودتائی مردم در این شهر که فیلم های آن اکنون روی شبکه یوتوب است. طائب که گفته می شود از سوی شورای کودتا که احمدی نژاد نیز عضو آنست، قرار است بعنوان وزیر اطلاعات جانشین محسنی اژه ای در دولت احمدی نژاد شود، در دانشگاه مشهد برای بسیجی های این دانشگاه علیه جنبش سبز مردم سخنرانی کرد. سخنرانی او ادامه کودتا علیه جنبش سبز بود. طائب که از میان نیروهای ثابت و استخدام شده بسیج، یک گردان ضربتی تحت عنوان لباس شخصی تشکیل داده و مشی اوباش، چاقو کش، زناکارسابقه دار، مجرمین تجاوز به عنف و... را در آن جای داده است، در سخنرانی دانشگاهی خود گفت: تکلیف ما در این موضوع آگاه سازی و بالا بردن آگاهیهای خود است. مراقب باشید که آنها پروژه تقابل را کلید نزنند و در این دامگرفتار نشویم.هنگام بازگشایی دانشگاه ها باید وظیفه خود را در این باره انجام دهیم و نباید به فرعی برویم". این بخش از سخنان طائب، باصطلاح خودش آگاه سازی نیروی بسیج بود، که ظاهرا باید پاسخ به ابراز نارضایتی ها و انتقادهای رو به رشد در بسیج دانشجوئی نسبت به درنده خوئی 50 روز گذشته است که به نام بسیج ثبت شده است. "مرگ بر بسیجی" اکنون به یکی از شعارهای مردم تبدیل شده و حتی روی دیوار شهرها نوشته می شود و در برخی محلات، مردم بسیجی ها را شناسائی و طرد کرده اند. طائب برای ترمیم این پشت جبهه خراب شده به مشهد سفر کرده و البته قصد ارائه گزارشی هم به آیت الله واعظ طبسی داشته است که گفته می شود منتقد کودتای 22 خرداد است و از نظرات هاشمی رفسنجانی برای حل بحران حمایت می کند. طائب، که مانند بقیه اعضای ستاد یا شورای کودتا، با دروغ سعی در توجیه فجایع بعد از کودتا را دارد، در مورد تیراندازی به سوی راهپیمایان روز 25 خرداد گفت: "اغتشاشگران به پایگاهی که مرکزگردان بود و صدها سلاح در آن وجود داشت حمله کردند، اگر سلاح ها به دستآنها می افتاد، مگر می شد آن را جمع کرد؟ بیش از 50 کوکتل مولوتف به این مرکز پرتاب شد وافرادی با اسلحه به سوی این مرکز شلیک کردند که در این واقعه هم نیروهایبسیجی برای دفاع از خود و هم آن افراد تیراندزی کردند." فرمانده وقیح بسیج که از عمامه و محاسن خود هم برای دروغگوئی خجالت نکشیده، نگفت که چرا حتی یک صحنه از تیراندازی مردم به سوی پایگاه بسیج در دست نیست و در عوض دهها فیلمی که مردم از تیراندازی بسیج از فراز ساختمان پایگاه بسیج گرفته اند روی شبکه یوتوب است؟ این درحالی است که بدون تردید این پایگاه مجهز به دوربین مدار بسته است و اگر یک هزارم آنچه طائب می گوید واقعیت داشت، تاکنون بارها فیلم آن از سیمای دروغگوی جمهوری اسلامی پخش شده بود. بموجب آن فیلم هائی که اکنون روی شبکه یوتوب است، از بام ساختمان پایگاه بسیج به سوی مردمی که پس از اجتماع میدان آزادی در حال عبور از مقابل این پایگاه بوده اند شلیک شده و در کنار یک اتومبیل سفید رنگ، نخستین قربانی نقش زمین شده است. پس از این تیراندازی است که مردم خشمگین علیه بسیج شعار می دهند. تیراندازی با فشنگ جنگی و گلوله گاز اشک آور ادامه پیدا می کند و مردم برای خنثی کردن گاز اشک آور و یا از روی خشم اتومبیل سفید رنگ مقابل ساختمان بسیج را به آتش می کشند و یا گلوله های بسیج به اتومبیل اصابت کرده و باعث آتش گرفتن آن می شود. تنها مورد که از تقابل مردم با آن پایگاه دراین فیلم ثبت شده، پرتاب سنگ از طرف مردم به سوی پایگاه و تیراندازان است. همین. نه کسی در آن روز سلاح به همراه داشته و نه فرصتی برای کوکتل مولوتف ساختن بوده و نه اساسا در آن روز مردم با پیش بینی چنین حادثه ای در راهپیمائی شرکت کرده بودند. وقتی فرمانده بسیج چنین آشکار دروغ می گوید، طبیعی نیست که زیر دستان او چنان فجایعی را در بازداشتگاه کهریزک بوجود آورند که برای همیشه در تاریخ جمهوری اسلامی ثبت شد؟

تحلیف!!!

رهدار:ما هم مثل حضرت علی آدمها را می کشیم!!!

اگر احمدی‌‌نژاد به پیروزی نمی‌رسید جریان نفاق ایجاد می‌شد
مدیر سابق مركز تاریخ معاصر موسسه امام خمینی كه زیر نظر مصباح‌یزدی اداره می‌شود، دیروز در همایش «چگونه یك روزه منافق شویم؟» گفت: «اگر احمدی‌نژاد در انتخابات ریاست‌‌جمهوری به پیروزی نمی‌رسید، یك جریان نفاق درست مانند جریان ابوبكر در صدر اسلام ایجاد می‌شد.» حجت‌الاسلام رهدار كه در این همایش كه به همت بسیج دانشجویی دانشگاه تهران برگزار شد، ‌افزود: «باید دانست كه مفهوم سیادت كه مفهومی ارزشی است نیز در تاریخ اسلام نفاق‌زا بوده است زیرا سادات در تاریخ اسلام نقش لردها در تاریخ اروپا را دارند. ما در اسلام مدل اشرافیگری اروپایی را نداریم ولی باید گفت كه مدل دیگری كه در اسلام داریم اشرافیگری نسبی است كه آن سیادت است.» وی اضافه كرد: سیادت از سوی خدا تنها به طایفه بنی‌هاشم داده شده است و به‌رغم اینکه گفته می‌شود سادات بنی زهرایی هستند، باید گفت که سادات غیر بنی‌زهرایی نیز داریم. به گزارش خبرگزاری ایلنا، رئیس موسسه مطالعات و تحقیقات اسلامی فتوح قم با تاکید براینکه در طول تاریخ سادات غیر بنی‌زهرایی همواره تلاش‌هایی برای آمیخته شدن با سادات بنی زهرایی داشته‌اند، گفت: «کسانی مانند بنی‌عباسی‌ها خواستند با استفاده از جریان سادات و با تقلب، قدرت را در دست بگیرند. آنها با این شعار که ما پسر عموی اهل بیت هستیم، توانستند خود را اینگونه جلوه داده و حکومت را در دست بگیرند.» این استاد حوزه مفاهیمی چون امیرالمومنین و‌ام المومنین را موجب نفاق در صدر اسلام عنوان کرد و خاطرنشان كرد: «پیامبر اسلام لقب امیرالمومنین را تنها برای حضرت علی(ع) به کار برد اما بعد از رحلت پیامبر، این لقب برای اولین بار به عمر گفته شد. این لفظ در جریان بنی امیه و بنی عباس، ضربه‌هایی را به اسلام زد و فضای نفاق آنقدر سنگین شده بود که به‌طور مثال امام صادق (ص)، منصور را به نام امیرالمومنین خطاب کرد.» رهدار با اشاره به اینكه «عمر» نخستین كسی بود كه به درخواست كفار برای حذف واژه «رسول‌الله» از عهدنامه حدیبیه اعتراض كرد، اما بعد خود را امیرالمومنین خواند. افزود: «همان‌هایی که ادعا دارند آقا را آقا کردند، همان کارهای صدر اسلام را انجام می‌دهند که باید به آنها گفت از تاریخ درس بگیرید.» وی تصریح کرد: «این آقایان به اندازه بچه‌های مارکسیست قبل از انقلاب که زیر شکنجه نیروهای ساواک تحمل کرده و بعضا دیر اعتراف کرده، نبودند. نیروهای ساواکی به وسیله رژیم صهیونیستی آموزش می‌دیدند. بچه‌های اطلاعات به اندازه ساواک نیستند.» این استاد حوزه و دانشگاه ائتلاف مقابل احمدی‌نژاد را به ائتلاف طلحه، زبیر و معاویه تشبیه کرد و گفت: «چون در یک طرف آقا و سرباز او حضور داشتند، مقابل آنها ائتلاف کردند. آیا نفاقی بدتر از این می‌خواهید؟ » رهدار در پاسخ به پرسش دانشجویی مبنی بر اینکه مانند حضرت علی پس از جنگ جمل که با عایشه رفتار مناسبی انجام داده، اقدام کنیم، گفت: «جریان عایشه را حضرت علی له کرد و او را سر جایش نشاند، اما هیچگاه به وی توهین نکرد. امام علی مقابل آنها لشکر کشید و تک تک آدم‌های آن را کشت.» وی با لبخند ادامه داد: «انگار ما هم همین کار را می‌کنیم. یک عایشه در این نظام پیدا می‌كنیم، سربازهای او را می‌كشیم و قلع و قمع می‌کنیم، اما با خودش کاری نداریم. البته نه اینكه او را می‌آوریم و پیش‌نماز و فرمانده می‌کنیم.»

شریک دزد یا رفیق قافله، مصطفی کواکبیان نماینده سمنان

یادداشت یک وبلاگ‌نویس درباره نماینده‌ای که در روز نکبت (تنفیذ) و روز مرگ جمهوریت (تحلیف) به مردم پشت کرد. نوشته این وبلاگ‌نویس را بخوانید: نام اصلاح طلب برایم نام خوبی نیست. اصولا آدم های این مسلک را زیاد نمی فهمیدم و دوست نداشتم. اما در جریانات پس از انتخابات این جماعت توانستند با قرار گرفتن در کنار مردم نامی کسب کنند و شاید بسیاری از خاطره های بد را از میان بردارند. اما بودند در این میان کسانی که پوشیدن خرقه سالوس را برگزیدند و سکوت برگزیدند و هرجا هم که شد، ابراز ارادتی به محضر کودتاچیان کردند. مصطفی کواکبیان پس از اعلام کاندیداتوری موسوی شاید اولین کسی بود که با تاسیس ائتلاف مردمی حمایت از میرحسین از او حمایت کرد. که حالا نیک می دانیم چرا. چه سخنرانی های تند و آتشین و چه طرفداری سینه چاکانه که از موسوی نکرد. که امروز نیک می دانیم از برای چه بود.
اما سابقه خیانت کواکبیان برای کسانی که در دولت نهم سخت ترین رنج ها را در دانشگاه ها به خصوص دانشگاه علامه طباطبایی کشیده اند سابقه ای آشناست. بچه هایی که خودشان و دوستانشان هرکدام به خاطر یک تجمع یکی دو ساعته دو سه ترم تعلیق خورده بودند نامه نصب شده به بوردهای دانشکده هاشان را خوب دیدند. نام ها تک تک در خاطرشان است. نامه ای که در ان جمعی از وکیل الدوله های مجلس از زحمات بی دریغ برادرشان صدرالدین شریعتی رئیس دانشگاه علامه تقدیر کرده بودند. اما نام مصطفی کواکبیان در آن میان معنای خاصی داشت. معنای خیانت به تمام کسانی که درد محرومیت از تحصیل را کشیده بودند. دانشجویانی که عادت کرده بودند که هیچ حمایتنی از آن ها نشود ولی اصلا توقع حمایت از رئیس دانشگاه را نداشتند.
سخنرانیهای آتشین کواکبیان تنها تا روز انتخابات جریان داشت. تا روزی که فکر می کرد ممکن است نان و نوایی برایش به همراه بیاورد. تا روزی که به قول شنیده ای او خود را در جایگاه وزیر کشور می دید و وزارت های کمتر از آن را لایق خودش نمی دانست. اما پس از انتخابات که ورق برگشت سکوت کواکبیان هم آغاز شد. البته چند روز بعد که شاید برای کواکبیان از دست رفتن آمال وزارت قطعی شده بود. حزب وی (مردم سالاری) شاید آخرین حزبی بود که انتخابات فرمایشی و تقلب در انتخابات را محکوم کرد. هرچند که این سکوت برای خوش بینان می توانست منانند سکوت امثال هاشمی تفسیر شود.
کواکبیان در مراسم تنفیذ و ([...] -آفتابه )داری‌اش در مراسم تحلیف، جایی که حتی ناطق نوری و هاشمی و ری شهری هم در آن قدم نگذاشته بودند، تمام این توهمات را یک باره نابود کرد. امروز همگان می دانند که مصطفی کواکبیان شریک دزد است و رفیق قافله. هرچند که امروز دیگر کسی از قافله او را رفیق نمی داند.

حمله به منزل افشین قطبی در امارات

برنا: عده ای ناشناس با حمله به منزل مسکونی افشین قطبی در کشور امارات، موجب ترس همسر وی شدند. روز گذشته (پنج شنبه) افرادی ناشناس با حمله به محل سکونت افشین قطبی سرمربی تیم ملی فوتبال ایران در کشور امارات و آسیب رساندن به منزل وی،موجبات ترس همسر کره ای وی را فراهم کردند. این افراد با انداختن نامه ای در منزل سرمربی تیم ملی،وی را تهدید کردند.افراد ناشناس در نامه ای که به منزل قطبی انداخته اند،خشم خود را از حضور این مربی در مراسم تنفیذ رئیس جمهوری را اعلام کرده اند. لازم به ذکر است که پلیس امارات پس از اطلاع از این موضوع،بررسی پرونده را در دست گرفته است. ضمناً تعدادی از لژیونرهای ایرانی حاضر در امارات در جریان ماجرا قرار گرفتند و در تماس با قطبی آمادگی خود برای انجام هر کمکی را اعلام نمودند.

نوباوه: نشنیدم کسی بمیرد!

بیژن نوباوه نماینده رایحه خوش خدمتی می گوید؛ «چرا حرف بی ربط می زنید ما که نشنیدیم کسی بمیرد.» این پاسخ نماینده حامی دولت است به سوال «اعتماد» در مورد مرگ پسر روح الامینی. متن گفت وگوی کوتاه نوباوه با اعتماد که در جمع خبرنگاران پارلمانی صورت گرفت به این ترتیب است. -آقای نوباوه برای بازداشتی ها چه کار می کنید؟ شما پسر روح الامینی را می شناختید؟ پیگیری می کنید چرا ایشان در روند بازجویی فوت شدند؟کی این حرف ها را می زند؟ حالا ممکن است سرش به زمین خورده باشد.-اما امیدوار رضایی بالای سر جنازه وی بوده است؛ جسد وی چیز متفاوتی نشان می دهد.چرا چرت و پرت می گویید؟ باید از دولت بپرسیم و بررسی کنیم.-ممکن است بررسی های شما طول بکشد و هر لحظه به میزان این اتفاقات افزوده شود.این حرف ها جرم است. این حرف ها را نزنید. به هر حال باید بررسی شود.-من یک سوال ساده پرسیدم، در مورد پسر روح الامینی معتقد هستید باید بررسی صورت بگیرد؟مگر روزی 27 نفر در تصادف جاده نمی میرند.-فوت جاده با فوت... فرق دارد.چه فرقی دارد؟ بعد هم ما که نشنیدیم کسی بمیرد.

علامه احمد مفتی زاده 2430 روز در انفرادی اوین

قبل از دستگیری پس از 7 سال انفرادی
دوری از عزیران ، شکنجه پدر ، رنگ پریدگی مادر ،گریه بچه ، سخت است اما، لطفاً مقاومت کنید . امروز چشم جهانی نگران ماست . بدانید : ” گاندی ایران 2430 روز را در انفرادی اوین گذارند و خم به ابرو نیاورد . “گاندی ایران “ اولین کسی است که از یک تریبون رسمی خامنه ای را دیکتاتور نامید .. او در 18 سالگی به مقام اجتهاد رسید . در 25 سالگی استاد دانشگاه تهران بود . در سال 42 به خاطر مبارزه با حکومت پهلوی در اوین به زندان رفت .از اعضای موسس قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بود که پس از نوشتن آن در حسینیه ارشاد اعلام کرد : “قلم و دستتان بشکند برای آن قانون تصویب کردنتان “… خامنه ای را روضه خوانی بازاری خواند که می خواهد دیکتاتور شود . با دیکتاتور خواندن خامنه ای یکبارِ دیگر به زندان افتاد و بدون محاکمه 2430 روز ( 6 سال و 8 ماه ) در انفرادی اوین بود ، و در زیر سخت ترین شکنجه ها در اوین هر بار که از او میخواستند که اعتراف کند و بگوید غلط کردم ، می گفت : زبانم به “غلط کردید” عادت دارد ، نه ”غلط کردم” . پس از 10 سال حبس در زندان ، در روزهای آخر زندگی ، در حالیکه از او تنها پوست و استخوانی مانده بود ، او را به بیمارستان آسیا منتقل کردند . در بیمارستان عوامل شکنجه و زندانش را بخشید و دعا کرد : خدایا به خاطر من بنده ای را عذاب مده ؛ به خدا قسم ، حاضرم همه عمر در دنیا رنج بکشم و زیر شکنجه باشم اما تمام بندگان خدا هدایت و سعادتمند گردند… می گفت : بت پرست مخلص بهتر است از ریاکاری ( منافقی ) که در مسجدالحرام سجده میکند … می گفت : آقایان با این رویکردتان مدتی به اسلام ضربه میزنید اما بعد تشیع را چنان میکنید که تا قیامت قد علم نخواهد کرد…تنها مجتهدی بود که فتوای ارتداد و سنگسار را قبول نداشت … پس از مرگ ماهنامه ایران فردا به خاطر چاپ یک مقاله از او” در باره انتظار از دین “ توقیف شد و مهندس سحابی 9 ماه به خاطر آن زندان رفت . …. بزرگترها او را می شناسند ..علامه احمد مفتی زاده … یار طالقانی و مخالف سر سخت خامنه ای … روحش شاد .

شباهت عجیب بین تقلب در انتخابات و مدرک تقلبی محسنی اژه ای!

محسنی اژه ای از روستای اژه و از طلبه های مدرسه حقانی است که در اوایل انقلاب به دلیل کم سوادی و بعد از گذراندن درس خارج مدرسه حقانی را رها کرده و به کار در دادسرایهای انقلاب پرداخت چهار سال بعد مجلس ماده واحده ای را تصویب کرد که به موجب یکی از تبصر ه های ذیل ان کسانی که دارای دیپلم متوسطه باشند وبا چهار سال سابقه کار در دادسرا میتوانند به سمت قضایی ارتقا پیدا کنند اما محسنی وتعدادی دیگر از طلاب چون دیپلم نداشتند از این امتیاز محروم شدندانها جهت جبران این نقیصه درخواست شرکت امتحانات متفرقه برای گرفتن دیپلم کردند مجموعآ بیست ودو نفر از کارکنان دادسرای اوین و انقلاب متقاضی این امر بودند که به دلیل حساسیت موضوع امتحان در محل زندان اوین توسط آموزش و پرورش برگزار شد اما بعد از برگزاری امتحان و هنگام تصیح اوراق مسیولین آموزس وپرورش متوجه شدند که که(( همه اوراق فقط با خط دو نفر نوشته شده است)) پس از انجام تحقیقات توسط بازرسان وزارت اموزش و پرورش معلوم شد که اساسآ امتحانی در کار نبوده و دو نفر از زندانیان تمام اوراق را نوشته اند که پس از کشف موضوع با استفاده از زور دادگاه انقلاب و اوین مساله مسکوت ماند واقایان به دریافت دیپلم متوسطه نایل شدند ...

ایران دوباره به خاطر اجرای حکم اعدام محکوم شد

شمار اعدام های صورت گرفته در ایران در سال جاری میلادی از 203 نفر فراتر رفت اظهارات سخنگوی اتحادیه اروپا پس از آن مطرح شد که این اتحادیه در بیانیه ای اقدام اخیر ایران در اعدام دستجمعی 24 نفر را محکوم کرد. ریاست اتحادیه اروپا در این بیانیه اعلام کرد این اتحادیه "از استفاده گسترده از مجازات اعدام در ایران، شامل اعدام های دستجمعی مکرر در طی یک ماه گذشته نگران است." 24 نفری که مورد اشاره اتحادیه اروپا قرار گرفتند، روز چهارشنبه پنج اوت (14 مرداد) در زندان رجایی شهر کرج به جرم قاچاق مواد مخدر اعدام شدند. اتحادیه اروپا یک ماه قبل، در روز ششم ژوئیه نیز ایران را به دلیل انجام مجموعه ای از اعدام ها که آخرین آن در روزهای اخیر انجام شد، محکوم کرد. محکومیت روز ششم ژوئیه به دلیل اعدام دستجمعی 20 نفر با اتهام مشابه و در همان زندان ابراز شد. اتحادیه اروپا در بیانیه اخیر خود بار دیگر از ایران خواسته "بطور کامل مجازات مرگ را منسوخ نمایند و تا پیش از آن نیز انجام اعدام‌ها را به تعویق بیندازند." پس از صدور بیانیه ششم ژوئیه تا کنون، 15 نفر از کسانی که ایران مدعی است از اعضاء گروه جندالله بوده اند و همچنین حداقل 3 فرد دیگر به جرم قاچاق مواد مخدر اعدام شده اند. به این ترتیب به نظر می رسد با احتساب 24 نفر اعدام شده در روز پنج اوت، شمار اعدام شدگان در ایران در سال جاری میلادی از مرز 203 نفر فراتر می رود.

اتحادیه اروپا: به احمدی‌نژاد تبریک نخواهیم گفت

سخنگوی اتحادیه اروپا اعلام کرد این اتحادیه به محمود احمدی نژاد به خاطر پیروزی در انتخابات "بحث برانگیز" اخیر تبریک نگفته است و قصد انجام چنین کاری را نیز ندارد. این مسئله در حالی از سوی آمکادئو آلتافاج تاردیو، سخنگوی اتحادیه اروپا در گفتگو با خبرنگاران در بروکسل اعلام شد که ارسال پیام تبریک از سوی اتحادیه اروپا به رهبران تازه انتخاب شده، مرسوم بوده و همواره انجام شده است. اما برخورد شدید از سوی نیروهای امنیتی ایران با معترضان به نتیجه انتخابات که به گفته مقام های ایرانی بیش از 26 کشته بر جای گذاشته و به دستگیری با صدها نفر دیگر منجر شد، باعث اتخاذ موضع اخیر اتحادیه اروپا گردید. محمود احمدی نژاد در مراسم تحلیف خود، تبریگ نگفتن کشورهای مختلف را معادل "بی احترامی به رای و اداره ملت ها" دانست و گفت "کسی منتظر تبریک شما نیست و ملت ایران نه برای اخم ها و تشرهای شما ارزشی قائل است و نه برای تبریک های شما ارزشی قائل خواهد بود." اظهارات سخنگوی اتحادیه اروپا کمتر از یک روز پس از آن منتشر شد که کارل بیلت، وزیر خارجه سوئد که کشورش ریاست ادواری اتحادیه اروپا را در اختیار دارد در وبلاگ شخصی خود خشونت های رخ داده علیه معترضان به نتایج انتخابات در ایران را "به صراحت محکوم کرد." اظهارنظر سخنگوی اتحادیه اروپا با وجود آن انجام شده که برخی سفرای کشورهای عضو اتحادیه اروپا از جمله فرانسه، بریتانیا، و سوئد در مراسم تحلیف محمود احمدی نژاد حضور داشتند اما نماینده ای از سوی کمیسیون اتحادیه اروپا در این مراسم حاضر نبود. آقای بلیت در اشاره به حضور سفرای برخی کشورها در مراسم تحلیف نوشت: "سفرای ما، همانطور که مرسوم است نظاره گر مراسم تحلیف بودند. دیپلمات های حاضر در یک کشور همیشه پیام آوران بهتری از آنها که در آن کشور نیستند بوده اند." وزیر خارجه سوئد نوشت روابط با تهران قطع نشده زیرا اتحادیه اروپا همچنان از مذاکره درباره برنامه هسته ای ایران استقبال می کند. موضع اتحادیه اروپا در تبریک نگفتن به محمود احمدی نژاد، موضعی همگام با آمریکا محسوب می شود. بریتانیا و فرانسه هم حاضر به ارسال پیام تبریک جداگانه ای برای محمود احمدی نژاد نشدند و دفتر وزارت خارجه بریتانیا هم از "لزوم بکارگیری دیپلماسی سرسختانه" در مقابل ایران سخن به میان آورده است.

فیلم اعترافات محمدرضا جلایی‌پور

«من اعتراف می‌کنم»
این عنوان فیلم زیبایی است که اشک را در چشم بی‌قرار می‌کند. این فیلم را یکی از فرزندان ناشناس جنبش سبز ساخته است تا نشان دهد که اعترافات واقعی اصلاح طلبان چیست. در این فیلم، اعترافات محمدرضا جلایی‌پور را می‌بینید و می‌شنوید. اتهام او حمایت از موسوی و خاتمی است؛ جرم او خوش‌بینی و اعتماد به نظامی است که سه عموی او در راه استقرارش شهید شده‌اند؛ گناه نکرده‌ی او این است که در ایجاد موج سبز امید و آزادی در ایران سهیم بود. اگر اعترافات ابطحی و عطریانفر باعث شکنجه‌ی اعتراف‌گیران و شکنجه‌گران شد که دیدند کسی نمایش مضحک آنها را باور نکرده، اعترافات محمدرضا، واقعی‌ترین اعترافاتی است باید روح هر ایرانی ساکت و راضی به این وضعیت را شکنجه دهد؛ باید ما را تکان دهد و به خود بیاورد که ایران و ایرانی را چه شده است. باید سکوت ما را به فریاد تبدیل کند و به عصیان برخیزیم از این سرنوشت شومی که برای کشور ما در حال نوشته شدن است. دانلود با کیفیت پایین
http://www.4shared.com/file/122856462/a8a19eb0/wmv_05.html نسخه کیفیت بالا در یوتیوب
نسخه مخصوص بلوتوث

وبلاگ ‌نویس ایرانی اعضای بسیج را افشا می‌کند

سی ان ان, ١٥ امرداد ١٣٨٨ ابراهیمی می‌گوید: "این افراد را می‌شناسم. از زمانی که با هم در انصار حزب‌الله بودیم. تعجب می‌کنم که آنها را این جا می‌بینم." او بسیاری از افرادی را که اکنون در ایران تظاهرات‌کنندگان را کتک می‌زنند، می‌شناسد، چون خودش یکی از آن‌ها بوده است، یکی از اعضای گروه شبه نظامی مذهبی به نام انصار حزب‌الله. امیرفرشاد ابراهیمی شهرزادنیوز: امیرفرشاد ابراهیمی در آپارتمان کوچک خود در برلین پشت کامپیوتر می‌نشیند و در میان هزاران عکس به جستجو می‌پردازد. او ساعت‌ها روی سایت‌های اینترنتی و عکس‌های تظاهرات ایران کلیک می‌کند و به این سایت و آن سایت می‌رود. عکس‌ها، عکس لباس شخصی‌هایی هستند که پس از انتخابات در شهرها معترضان را کتک می‌زنند. هر از گاهی او دور سر یک نفر که باتوم یا اسلحه به دست دارد، دایره ای می‌کشد. می‌گوید: "این افراد را می‌شناسم. از زمانی که با هم در انصار حزب‌الله بودیم. تعجب می‌کنم که آنها را این جا می‌بینم." ابراهیمی می‌گوید بسیاری از افرادی را که اکنون در ایران تظاهرات‌کنندگان را کتک می‌زنند، می‌شناسد؛ چون خودش یکی از آن‌ها بوده است، یکی از اعضای گروه شبه نظامی مذهبی به نام انصار حزب‌الله. داستان او ترکیب و ایدئولوژی گروه‌های اصول‌گرایی را که در ایران مردم را سرکوب می‌کنند، روشن می نماید. "هیچ کدام از آن‌ها پلیس نیستند. اکثرشان بسیجی یا اعضای انصار حزب‌الله هستند. این‌ها، گروه‌های شبه نظامی اند که تحت نظر مستقیم رهبر هستند، نیروهایی که بر اساس اعتقاد خود کار می‌کنند." ابراهیمی نام افرادی را که می‌شناسد در اینترنت رو می‌کند و رسوایشان می‌سازد. او اسامی و شماره‌های تلفن و گاهی حتا آدرس آن‌ها را منتشر می‌کند تا "همسایه‌هاشان بدانند که این‌ها چه کاره‌اند." او می‌گوید، برخی از آن‌ها با او تماس گرفته و تهدید به قتل کرده‌اند، اما برخی فقط احساس می‌کنند که یار سابق‌شان به آن‌ها خیانت کرده است. "یکی از آن‌ها به من تلفن زد و گفت، چرا یک چنین کار غیر اخلاقی با ما می‌کنی. تو دوستی‌مان را خراب می‌کنی. به او گفتم که او کار غیر اخلاقی می‌کند و این اوست که دست‌هایش به خون مردم آغشته است. دیگر با او حرف نزدم." ابراهیمی از بنیانگذاران گروه انصار حزب‌الله بود که مانند بسیاری از گروه‌های دیگر، ریشه در جنگ ایران و عراق در اواخر دهه 1980 دارد. ابراهیمی می‌گوید در سال 1988 که فقط 13 سالم بود، شناسنامه‌ام را دستکاری کردم و به جبهه جنگ علیه صدام حسین رفتم. او عکس‌های آن زمانش را نشان می‌دهد، عکس‌هایی که در آن‌ها با ریش و اسلحه در دست یا نشسته پشت یک تیربار ضد هوایی، مسن‌تر به نظر می‌آید. "وقتی یکی از بسیجیان درست کنار من تیر خورد، برای اولین بار بود که یک مرده را از نزدیک ‌دیدم. آن موقع بود که فهمیدم کجا هستم و از خودم پرسیدم، این جا چه کار می‌کنم؟" بعد از جنگ، ابراهیمی و سایرین به این نتیجه می‌رسند که آن‌ها نگهبانان واقعی انقلاب اسلامی هستند و باید از آن در برابر نفوذ غرب حمایت کنند. "مثلاً ما با تبلیغات تجاری محصولات غربی مخالفت می‌کردیم. ما مخالف شرایط اقتصادی بودیم، یا شرایط سیاسی. به هر حال ما خواسته‌هایی داشتیم و معتقد بودیم حق داریم، چون می‌گفتیم در جبهه جنگ خدمت کرده‌ایم، از زندگی و سلامتی خود مایه گذاشته‌ایم؛ از کشور دفاع نکرده‌ایم که این طوری غارت شود. این خواسته‌ها ما را به هم نزدیک کرد و انصار حزب‌الله را پایه گذاشتیم." فرشاد به آن دسته‌ از این سازمان تعلق داشت که به گفته خودش قرار نبود سیاسی یا خشونت‌طلب باشد. فیلم‌های گرفته شده از تظاهرات اخیر و گذاشته شدن آنها در یوتیوب نشان می‌دهد که معترضان شعار می‌دهند: "مجتبی بمیری." مجتبی خامنه‌ای، پسر ولی فقیه ایران، علی خامنه‌ای است. بسیاری از ایرانیان مجتبی را متهم می‌کنند که سرکوب‌های خشونت‌بار کنونی را رهبری می‌کند. ابراهیمی می‌گوید او هم در جبهه جنگ یکی از یارانش بوده است. ابراهیمی می‌گوید او و مجتبی اوقات زیادی را با هم گذراندند. "او بچه خوبی بود، ما تقریباً دوستان خوبی بودیم، و می‌توان در واقع گفت که او خشونت را دوست داشت." با گذشت زمان، انصار حزب‌الله رشد کرد و ابراهیمی سردبیر روزنامه گروه شد. ابراهیمی می‌گوید در سال 1999 که انصار حزب‌الله در طی خیزش دانشجویی آن سال، به دانشجویان حمله و به شدت سرکوب‌شان کرد، از انصار حزب‌الله کناره گرفت. "ما می‌خواستیم به خوابگاه برویم و آن‌ها شروع کردند به کتک زدن مردم. آن موقع بود که میکروفون را گرفتم و گفتم: نه، انصار حزب‌الله حق ندارد، حق با شما دانشجویان است." بعد از آن ابراهیمی فراری شد. او در تهران به زندان افتاد، سپس به ترکیه و بعد از آن به آلمان گریخت، جایی که در آن ازدواج کرد و هم اینک در همان جا به سر می برد. او می‌گوید نیروهای امنیتی ترکیه او را بازداشت کردند و یکی از نیروهای امنیتی ایرانی از او بازجویی کرد و گفت که او را به ایران برمی‌گرداند. او از کامپیوتر و وبلاگ و تویتر استفاده می‌کند تا اطلاعات کسانی را که به گفته او مردم را کتک می‌زنند، منتشر کند. "وقتی نگاه کردم و دیدم این از این سایت هفت تا هشت هزار نفر دیدن می‌کنند و اطلاعات را می‌خوانند، می‌بینم که این سایت به نوعی به یک منبع تبدیل شده است."

تلویزیون بی بی سی: این وضعیت قابل دوام نیست

شبکه تلویزیونی سی ان ان در گزارشی در باره تظاهرات روزهای اخیر در ایران گفت، اگر كسانى بر این باور بودند که جنبش اپوزیسیون با مراسم تحلیف احمدی نژاد ناپدید خواهد شد، كاملا اشتباه مى كردند. این شبکه خبری با پخش تصاویری از تظاهرات معترضان در تهران گفت، این روز (روز تحلیف) قرار بود روزى باشد كه به احمدى نژاد تعلق دارد، اما شما مى بینید كه جنبش اپوزیسیون مى گوید با وجود این مراسم، ما صحنه را خالى نمى كنیم. شبكه جهانى تلویزیون بی بی سی نیز در گزارشی با پخش تصاویری از تظاهرات و درگیریهای خیابانی در تهران گفت، ایران واقعا تبدیل به یک كشور پلیسى شده است. مردم بسیار خشمگین و مقابله جو هستند. این وضعیت قابل دوام نیست. این سیستم و نظام مجبور است به طریقى تغییر كند، چه از طریق آزادى یا از طریق سركوب بیشتر، اما مطمئنا به همین صورت باقى نخواهد ماند.

اسامی تعدادی ازشکنجه گران زندان کهریزک

اسامی شماری از شکنجه گرانی که تا کنون تعدادی از جوانان ایرانی را زیر شکنجه های وحشیانه در زندان کهریزک به قتل رساند اند. احمدرضا رادان (جانشین فرمانده نیروی انتظامی)
عامریان (عامری) معاون رادان
کشمیری (از دستیاران رادان)
حقی فرمانده گارد
کومیجانی رئیس بازداشتگاه کهریزک
سروان پاسدار زندی معاون اردوگاه کهریزک
پاسدار سید موسوی قاتل محسن روح الامینی
افسر پاسدار سید حسینی افسر نگهبان زندان کهریزک
و .....//.....
فعالین حقوق بشر ودمکراسی در ایران / در پی تحقیقات بعمل آمده اسامی و مشخصات افرادی که در اردوگاه مرگ کهریزک به شکنجه زندانیان پرداخته و شماری از آنان را با ضرب و شتم و شکنجه به قتل رساندند، اعلام می شود. براساس گزارشهای بدست آمده، در اردوگاه مرگ کهریزک.......//......احمد رضا رادان خطاب به زندانیان گفت :در دنیا اول اینجا است زندانی که زندانی را آدم می کنیم بعد ابوغریب و گوانتاناموه....../....... علی خامنه ای ولی فقیه روز سه شنبه 6 مرداد ماه دستور بسته شدن بازداشتگاه کهریزک را صادر کرد زیرا، بگفته وی در آنجا معیارهای لازم برای حفظ حقوق بازداشت شدگان وجود ندارد. این در حالی است که در این اردوگاه مرگ دهها نفر به قتل رسیدند و صدها نفر در اثر شکنجه دچار صدماتی شدند و تا پایان حیاتشان اثرات جسمی و روحی آنرا با خود دارند.علی خامنه ای که افراد فوق مجری فرامین وی بوده از ترس به محاکمه کشاندن آنها و افشای نقش خود اقدام به بستن شتاب زده و از بین بردن آثار جرم نمود و افراد فوق را برای ادامۀ جنایت علیه بشریت به شکنجه گاههای دیگر منتقل کرده است. ......//....... فعالین حقوق بشر و دمرکراسی در ایران،جنایت های قرون وسطائی که در اردوگاه مرگ کهریزک توسط بالاترین مقامات انتظامی که مجریان دستورات علی خامنه ای ولی فقیه هستند را به عنوان جنایت علیه بشریت محکوم می کند و از دبیر کل و کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل خواستار ارسال هیئت تحقیق برای بررسی جنایتهای که در این بازداشتگاه و سایر بازداشتگاهها صورت می گیرد می باشد و تحت پیگرد بین المللی قرار دادن آمرین و عملین آن است. 15 مرداد 1388 برابر با 6 اگوست 2009 گزارش فوق به سازمانهای زیر ارسال گردید: دفتر دبیرکل سازمان ملل کمیساریای عالی حقوق بشر کمسیون حقوق بشر اتحادیه اروپا سازمان عفو بین الملل سازمان دیدبان حقوق بشر

مسدود کردن اتوبان مدرس 15 مرداد

شکنجه گران را بشناسید

تفتازانی حاج کاظم
آملی
مجتبی امیری
گیرم که در باورتان به خاک نشسته ایم
و ساقه های جوانم از ضربه های تبرهایتان زخم دار است
با ریشه چه می کنید؟
گیرم که بر سر این باغ بنشسته در کمین پرنده اید
پروازرا علامت ممنوع میزنید
با جوجه های نشسته در آشیان چه می کنید؟
گیرم که می زنید
گیرم که میبرید
گیرم که می کشید
با رویش ناگزیر جوانه چه میکنید؟